قصه کودکانه پیش از خواب
از کی باید تشکر کرد؟
ـ مترجم: مریم خرم
زمین که تمام زمستان را در زیر دامنی از برف خوابیده بود، ناگهان از خواب بیدار شد. دامن سفید برفی را کناری زد. موهای سبز و زیبایش دوباره رشد کرده بودند به طرف غرب نگاهی انداخت و بعد به طرف شرق متوجه شد. کوهها نسبتاً سبز شده بودند. پس بهار زیبا مدتی بود که فرارسیده بود.
بهار آمده بود و برف بزرگ دیگر میخواست ازآنجا برود. زمین دست برف را به گرمی فشرد و به او گفت: «از شما متشکرم خانم برف، اگر دامن سفید و زیبای شما نبود، من و گیاهانم نمیتوانستیم زمستان را به پایان ببریم و طاقت بیاوریم.»
خانم برف خندهای کرد و گفت «نمیخواهد از من تشکر کنید، بهتر است از بابا زمستان تشکر کنید، اگر کمک او نبود من هم نمیتوانستم دامن سفید برفی داشته باشم.»
زمین سرش را برگرداند و بابا زمستان را دید که دارد به آسمان میرود. بلافاصله فریاد زد: «بابا زمستان سفرت به خیر، بخاطر شما، ما برف داشتیم، متشکریم!»
بابا زمستان پاسخ داد: «از من تشکر نکنید، بهتر است از خورشید خانم تشکر کنید، اگر او آبهای دریاها و اقیانوسها را در اثر گرما بخار نمیکرد و به آسمان نمیفرستاد، مـن هـم نمیتوانستم برای شما برف به ارمغان بیاورم.»
زمین سرش را به طرف خورشید گرداند و گفت: «ای خورشید گرم و مهربان، شما با گرمای خود، آب را تبدیل به بخار کردید و به آسمان فرستادید. زمستان سرد هم آن را تبدیل به برف و باران کرد و برای ما فرستاد، از شما متشکریم!»
خورشید خانم با نور طلائیاش خندهی زیبایی کرد و پاسخ داد: «احتیاجی نیست از من تشکر کنید، اگر اقیانوسها و دریاها آبشان را در برابر گرمای من قرار نمیدادند مـن نمیتوانستم بخار تهیه کنم بهتر است از اقیانوس بزرگ تشکر کنید.»
این بار زمین رو به اقیانوس بزرگ کرد و گفت: «ای اقیانوس بیانتها، اگر تو به ما کمک نمیکردی ما برف نداشتیم و تمام زمین با گیاهانش از بین میرفتند. از شما متشکریم!»
اقیانوس پس از شنیدن حرفهای زمین، آبهای آبی و زیبایش را به ساحل زد و گفت: «نباید فقط از من تشکر کنید، اگر حقیقت را بخواهید همه و همه باید از خدای بزرگ تشکر کنیم که به وجود آورنده همه این وقایع خوب است. اوست که به همه ما کمک میکند و اوست که وظیفهی هرکدام از ما را به ما یاد داده و جهان را میگرداند. پس همه باهم باید بگوییم: خدایا شکر، به خاطر تمام چیزهایی که به ما عطا فرمودهای متشکریم.»