کتاب قصه و شعر کودکانه
پو با ادب است، میگوید لطفاً
تصویرگر: پل وِنزِل
مترجم: رضا پیله کش
شاعر: لیلی خیامی
به نام خدا
پو باادب بود. همیشه میگفت «لطفاً» (حتی موقعی که از زنبورها خواهش میکرد که به او عسل بدهند.)
پو کوچولو یه خرسه
یه خرس مهربونه
باادبه، پو خیلی
اینو خودش میدونه
همیشه میگه لطفاً
وقتی میره به هر جا
وقتی میخواد برداره
از عسل زنبورا
اما پو «متشکرم» را زود فراموش میکرد و همین باعث میشد که کریستوفر رابین ناراحت شود.
اما یادش میره اون
تشکرُو همیشه
لطفاً ِ بی تشکر
ای بچهها نمیشه
کریستوفر دوست اون
ناراحته از این کار
میگه بکُن آقا پو
تشکر از من این بار!
و پو آهی کشید و گفت: «من همیشه بدون اینکه فکر کنم «لطفاً» میگویم. بله دقیقاً همینطوری است. ولی همیشه فراموش میکنم که «متشکرم» را بگویم.
پو میگه با خودش وای
باز که یادم رفت بگم
«لطفاً» و «با تشکر»
باید میگفتم باهم
باید که یاد بگیرم
تشکرُ و خیلی زود
پس پو خرسه اولین کلمۀ «تشکرِ» خودش را بر زبان آورد. او با «ایوُر» رفیق قدیمی و اندوهگین خود تمرین کرد.
کریستوفر یه روزی
گفت به پوی مهربون
یاد میگیری تشکر
با تمرین فراوون
هرجایی که میرسید
پو زودی تمرین میکرد
حتی پیش الاغه
که بود حسابی گوشدرد
میخواست بگه «تشکر»
پو با پیگلِت [صورتیِ ریزهمیزه] هم تمرین کرد. با «رو» هم تمرین کرد. او تمرین میکرد که بگوید: «آه متشکرم. از شما هم متشکرم.»
پو کوچولو از اون روز
اون میدونست میتونه
بشه یه روزی پیروز.
تشکر از هم دیگه
میکردن اون بچهها
وای که چه خوشحال بودند
باهمدیگه اون سه تا
وقت بازی تو جنگل
که بودن زیادی خوشحال
بالاخره او آماده شد تا با آنکسی -که میدانید کیست- هم احوالپرسی کند.
– «کریستوفر رابین! میخواهم یکچیزی بگویم. برای این روز عالی خیلی متشکرم.»
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)