قصه کودکانه پیش از خواب
مسابقهی ماشینها
ـ مترجم: مریم خرم
مسابقهی ماشینها شروع شد!
از صبح خیلی زود ماشین تانکر که نامش «لولو» بود، همراه با «شوشو» که ماشین باری بود و همچنین «دودو» که آمبولانس بود و چند ماشین کوچک و معمولی دیگر در صف مسابقه ایستاده بودند و انتظار میکشیدند. مسئول راهاندازی مسابقه با پرچمی که در دست داشت پیش ماشینها آمد و گفت: «مسابقهی این بار ما تنها به خاطر داشتن سرعت مناسب نیست. بلکه به خاطر این هم هست که بفهمیم کدام ماشین روغنش را دیرتر از دست میدهد. درواقع مسافت بیشتر با مصرف روغن کمتر موضوع مسابقهی امروز است.»
«بیب بیب!»، «بوق بوق!» همهی ماشینها ابراز احساسات کردند. بالاخره مسابقه آغاز شد و ماشینها به راه افتادند. پس از طی مسافت زیادی «شوشو» ناگهان به تلق تلق افتاد و ایستاد… ظاهراً بنزین تمام کرده بود.
«لولو» جلو آمد و گفت: «تو چقدر زود بنزین تمام کردی!» بعد هم با غرور زیادی گاز داد و به راهش ادامه داد. طفلکی شوشو خیلی ناراحت شده بود؛ اما «دودو» که ماشین کوچک و مهربانی بود جلوتر آمد و به او گفت: «ناراحت نباش! من بنزینم را به تو میدهم!» همه با تعجب به او نگاه کردند. شوشو پرسید: «پس خودت چکار خواهی کرد؟»
«دودو» خندهای کرد و گفت: «مهم نیست. من میتوانم از نور خورشید کمک بگیرم.» در همین وقت چشم سایر ماشینها به سقف شیشهای مانند ماشین کوچک افتاد. او برای آنها توضیح داد و گفت که من میتوانم به ماشین خورشیدی تبدیل شوم. وقتی نور خورشید به صفحهای که در روی سقف من قرار دارد بتابد، گرم میشوم و تولید انرژی میکنم و من میتوانم به حرکتم ادامه بدهم.
بهاینترتیب مشکل شوشو حل شد. ماشینها راه افتادند و بدون اینکه مشکلی داشته باشند بهپیش رفتند.
دودو سرحال و راحت با سرعتی زیاد پیش میرفت؛ اما از بخت بد، باد و طوفان شروع شد و ابرهای سیاه جلوی نور خورشید را گرفتند. «دودو» سرعتش آرام و آرامتر شد و دیگر بهسختی جلو میرفت. سایر ماشینها دور او را گرفتند. در این هنگام «لولو» دوباره گفت: «غصه نخور! تو یواش بیا. من آنطرف خط پایان مسابقه منتظرت خواهم بود!» بعد با خندهای بلند آنها را ترک کرد و رفت؛ اما «دودو» بدون توجه به حرف او بهطرف دریا رفت و تا میتوانست آب خورد. شوشو از او پرسید: «برای چه آنقدر آب میخوری؟»
دودو پاسخ داد: «برای اینکه آب تبدیل به بخار میشود و بخار، موتور ماشین مرا به حرکت درمیآورد.»
او راست میگفت. چون بهمحض خوردن آب فراوان موتورش روشن شد و دوباره به راه افتاد. این بار برای تنبیه کردن لولو با سرعت زیادی بهطرف خط پایان رفت. لولوی بیچاره درحالیکه با خیال راحت آرامآرام پیش میرفت ناگهان متوجه شد که دودو او را پشت سر گذاشته است.
بالاخره دودو برندهی مسابقه شد.