کتاب قصه کودکانه قدیمی مارتین در تئاتر (10)

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند

کتاب قصه کودکانه قدیمی

مارتین در تئاتر

داستان‌های مصور رنگی برای کودکان

نویسنده: گلبرت دلاهیه
نقاشی: مارسل مارلیه
مترجم: موسی نباتی – نعمتی
چاپ اول ۱۳۵۳

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 1

به نام خدا

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 2

هوا بارانی است. باد سردی در میان شاخه‌های درختان می‌پیچَد و سوت می‌کشد. برگ‌های خشک در میان زمین و آسمان سرگردان‌اند. چترها از این ‌رو به آن رو می‌شوند. مردم عجله دارند که زودتر به خانه‌ی خود بازگردند. سگِ کوچولو خیلی ناراحت است.

«راستی مارتین و دوستانش کجا رفته‌اند؟»

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 3

مارتین، ژان و دوستانشان در اتاق زیرشیروانی هستند. هر وقت هوا سرد باشد بچه‌ها توی این اتاق جمع می‌شوند. اینجا پر است از اسباب‌بازی‌های گوناگون … اسب، پیانو، ماشین، کالسکه، عروسک و هزار چیز دیگر.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 4

ژان ناگهان بچه‌ها را صدا می‌زند و می‌گوید: «بچه‌ها بیایید اینجا! من یک صندوق بزرگ پیدا کردم.»

همه دور صندوق جمع می‌شوند. درِ آن قفل است و آن‌ها می‌خواهند زودتر بفهمند که توی آن چیست. بعضی سعی می‌کنند از لای درِ آن، این موضوع را بفهمند.

آیا توی آن یک گنج است؟ یا تعدادی اسباب‌بازی و یا مقدار زیادی کتاب‌های عکس‌دار؟

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 5

بچه‌ها آن‌قدر می‌گردند تا بالاخره دسته‌کلید را پیدا می‌کنند و درِ صندوق باز می‌شود.

صندوق پر است از لباس‌های زیبا و کلاه‌های رنگارنگ.

مارتین می‌گوید: «من این لباس‌ها را در تئاتر دیده‌ام. بچه‌ها بیایید ما هم یک نمایش بدهیم.»

همه دست‌به‌کار می‌شوند.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 6

مارتین با این لباس و آن گوشواره‌ها و بادبزن، درست مثل یک شاهزاده خانم، زیبا شده است. «بِرنارد» دکور را درست می‌کند و بقیه هم هرکدام به کاری مشغول‌اند.

بالاخره همه‌چیز آماده می‌شود. حالا اتاق مثل سِن یک تئاتر است. *

* سِن به فرانسوی یعنی: صحنه

تق‌تق، تق برنامه شروع شد.

داستان در یک قصر قدیمی اتفاق می‌افتد.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 7

شاهزاده خانم روی تخت خوابیده است. سگِ کوچولو نزدیک پای او دراز کشیده. آشپز، مستخدم و نگهبان‌ها دارند استراحت می‌کنند. هیچ صدایی به گوش نمی‌رسد. اگر یک موش هم راه برود صدای پایش شنیده می‌شود.

دوستان مارتین کمی چشم‌هایشان را باز می‌کنند. مثل‌اینکه از مدت‌ها پیش منتظر کسی هستند.

«آیا شما می‌دانید آن‌ها انتظار چه کسی را می‌کشند؟»

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 8

آن‌ها منتظر بودند که شاهزاده، سوار بر اسبش از جنگ بازگردد. شاهزاده سه روز تمام یکسره اسب تاخته است. او با این اسب و شمشیرش با دشمنان زیادی جنگیده و همیشه پیروز بوده است.

بالاخره شاهزاده وارد قصر می‌شود و آهسته درِ اتاق را باز می‌کند و می‌گوید: «آیا شاهزاده خانم گرامی اینجا هستند؟»

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 9

مارتین روی تخت، نیم‌خیز می‌شود و می‌گوید: «کیست که مرا صدا می‌زند؟»

سگِ کوچولو از خوشحالی به وسط اتاق می‌پَرَد و بچه‌ها هم فوراً از جای خود بلند می‌شوند.

شاهزاده می‌خواهد تاج جواهر نشانی را که در این پیروزی نصیبش شده به شاهزاده خانم هدیه بدهد.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 10

مارتین پیشِ رویِ او زانو می‌زند و شاهزاده تاج را بر سر او می‌گذارد. همه‌ی بچه‌ها هورا می‌کشند و فریاد می‌زنند:

– «زنده‌باد شاهزاده‌ی پیروز! زنده‌باد شاهزاده خانم زیبا.»

شاهزاده دستور می‌دهد که مجلس رقصی ترتیب داده شود.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 11

بچه‌ها فوراً فانوس‌های رنگارنگ را آویزان می‌کنند و کاغذهای رنگی را از این‌سو به آن‌سوی اتاق می‌بَندند.

در این موقع شاهزاده خانم با ندیمه‌اش برای عوض کردن لباس، به اتاق دیگری رفته است.

مارتین پای آیینه نشسته است و کلاه‌های گوناگون را به سر خود امتحان می‌کند.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 12

پس از مدتی بالاخره مارتین کلاهی را که پرهای شترمرغ داشت انتخاب می‌کند و می‌گوید: «به نظرم این کلاه بیشتر به من می‌آید.»

– «کی این سِبیل را می‌خواهد؟»

ژان می‌گوید: «من! آن را به من بده.»

مارتین می‌گوید: «عجله کنید، شاهزاده را نباید زیاد منتظر گذاشت.»

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 13

سگِ کوچولو هم باید در این جشن شرکت کند. این عینک برای چشم‌هایش و این پاپیون هم برای گردنش. حالا سگ هم آماده است که به سالن رقص بِرَود.

نمایش دوباره شروع می‌شود.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 14

مجلس رقص است و شاهزاده با شاهزاده خانم به رقص مشغول هستند. فیلیپ هم فلوت می‌نوازد. چه جشن زیبایی برپا کرده‌اند. همه می‌رقصند و شادی می‌کنند.

سگِ کوچولو دوست دارد با نوارهای رنگی بازی کند و آن‌ها را به دست و پای خود بپیچد. مرتب از این‌طرف به آن‌طرف می‌پرد و زیر دست و پای بچه‌ها می‌رود.

بچه‌ها او را با چند نوار رنگی به پایه‌ی صندلی می‌بندند تا موقع رقص زیر پا نماند.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 15

حالا شاهزاده می‌خواهد برای شاهزاده خانم یک آهنگ زیبا اجرا کند. پُشت پیانو می‌نشیند و شروع می‌کند.

شاهزاده خانم کنار او به پیانو تکیه می‌دهد و سراپا گوش می‌شود.

سگِ کوچولو هم دفتر نُت * را نگاه می‌دارد.

* نُت یعنی آهنگ

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 16

بالاخره جشن تمام می‌شود. کالسکه‌ران، کالسکه را آماده می‌کند. شاهزاده خانم با ندیمه‌اش داخل کالسکه می‌نشیند و شاهزاده هم کنار کالسکه‌ران؛ و کالسکه به حرکت درمی‌آید.

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 17

در همین‌جا پرده هم پائین می‌آید.

نمایش تمام می‌شود و بچه‌ها مشغول عوض کردن لباس‌هایشان می‌شوند.

– «آفرین مارتین! تو درست مثل یک شاهزاده خانم بازی کردی. اگرچه تو همیشه مثل یک شاهزاده خانم زیبا و باتربیت هستی.»

قصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند 18

مارتین می‌گوید: «بچه‌ها! لباس‌ها را مرتب سر جایشان بگذارید. ما هفته‌ی آینده بازهم یک نمایشنامه‌ی دیگر اجرا خواهیم کرد. هفته‌ی آینده همین روز همین‌جا، موافقید؟»

– «بله!…»

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *