قصه کودکانه
«قارقارک و پرپری»
نوشته: مهری طهماسبی دهکردی
توی یک مزرعه تعداد زیادی شترمرغ زندگی میکردند. صاحب مزرعه از شترمرغها نگهداری میکرد تا بزرگ شوند و تخم بگذارند. پرپری شترمرغ کوچولویی بود که خواهر و برادر نداشت. او روزها بهتنهایی توی مزرعه میگشت و بازی میکرد. یک روز کلاغی که داشت بالای سر مزرعه پرواز میکرد او را دید. کلاغ پایین آمد، روی زمین نزدیک پرپری نشست و گفت: آهای حیوان، اسمت چیه؟
پرپری گفت: اسمم پرپریه اسم تو چیه؟
کلاغ قارقاری کرد و جواب داد: اسمم قارقارکه. من کلاغم تو چی هستی؟
پرپری گفت: من شترمرغ هستم.
قارقارک قاهقاه خندید و گفت: شتر یا مرغ؟ کدامش هستی؟
پرپری گفت: من یک پرندهام.
قارقارک گفت: پس بیا باهم پرواز کنیم ببینیم کدامیک از ما بالاتر پرواز میکنه.
پرپری با ناراحتی گفت: اما من نمیتونم پرواز کنم.
قارقارک گفت: اهه! تو دیگه چه جور پرندهای هستی؟ پرندهها باید بتوناند پرواز کنند.
پرپری آهی کشید و گفت: اما من از آن دسته پرندههایی هستم که نمیتونن پرواز کنند. مثل خروس و مرغ خانگی اما میتونم بهسرعت بدوم. خیلی تند میدوم.
کلاغ گفت: آهان فهمیدم که چرا پاهای تو اینقدر دراز هستند. کمی هم شبیه شتر هستی. برای همین اسم شما را شترمرغ گذاشتهاند.
در همآنوقت مادر پرپری او را صدا زد. پرپری گفت: قارقارک جان من باید پیش مادرم بروم. اگر دوست داری مادرم را ببینی با من بیا.
قارقارک همراه پرپری پیش خانم شترمرغ رفت و به او سلام کرد. خانم شترمرغ گفت: سلام آقا کلاغه خبر تازه چی داری؟
قارقارک خندید و گفت: من با پرپری مهربون دوست شدم و فهمیدم که شما شترمرغها پرندههای بزرگی هستید و خیلی تند میدوید.
خانم شترمرغ گفت: درسته طول قد من دومتر و نیمه. وزنم هم ۱۴۰ کیلو گرمه. تخم من هم خیلی بزرگه. خیلی بزرگتر از تخممرغ یا تخم بقیهی پرندهها.
قارقارک گفت: خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم. اجازه بدید کمی با پرپری بازی کنم.
خانم شترمرغ گفت: اشکالی نداره. بازی کنید.
قارقارک و پرپری باهم مسابقه گذاشتند. قارقارک میپرید و پرپری میدوید. آخرش هم پرپری از قارقارک جلو زد و برنده شد. پرپری و قارقارک دوستان خوبی شدند. از آن روز به بعد پرپری دیگر تنهایی بازی نمیکرد.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)