قصه کودکانه پیش از خواب
شیر بهانهگیر
گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری
شیر «سلطان جنگل» مریض شد و همهی دکترهای جنگل را خبر کرد. یکی از آنها گورخر بود. دهان شیر را بو کرد و گفت: «عالیجناب! دهانتان بوی بدی میدهد. حتماً گوشت فاسد خوردهاید.» شیر عصبانی شد و پای او را گاز گرفت.
بعد از او کفتار آمد، دهان شیر را بو کرد و گفت: «عالیجناب دهانتان بوی خوبی میدهد؛ اما غذایی که خوردهاید فاسد بوده است!»
شیر فکر کرد که کفتار میخواهد مسخرهاش کند؛ بنابراین پای او را هم گاز گرفت و در آخر نوبت به روباه رسید.
شیر پرسید: «دهان من چه بویی میدهد؟»
روباه گفت: «قربان، من سرما خوردهام و هیچ بویی را حس نمیکنم.»
شیر از زیر کی روباه خوشش آمد. چون هیچ بهانهای نداشت که او را گاز بگیرد.