قصه-کودکانه-سگ-و-زنگوله-ایپابفا

قصه کودکانه: سگ و زنگوله | داستان یک سگ وحشی و بی ادب

قصه کودکانه پیش از خواب

سگ و زنگوله

گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری

جداکننده متن Q38

به نام خدا

در روزگاران قدیم سگی بود که وحشی و بی‌ادب بود. این سگ هر کس را که از کنارش می‌گذشت گاز می‌گرفت. صاحب سگ زنگوله‌ای به گردن سگ انداخت تا مردم از دور صدای زنگوله را بشنوند و به سگ نزدیک نشوند.

سگ وحشی خیلی مغرور شده بود. چون خیال می‌کرد زنگوله مدالی است که به گردنش انداخته‌اند. تا این‌که سگ دانایی به او گفت: «این زنگوله، مدال نیست. بلکه صدای این زنگوله به مردم می‌گوید که یک سگ بی‌ادب و درنده به آن‌ها نزدیک می‌شود.»

قصه کودکانه: سگ و زنگوله | داستان یک سگ وحشی و بی ادب 1

سگ نادان که تازه واقعیت را فهمیده بود از خجالت سرخ شد و دیگر کسی را گاز نگرفت.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *