کتاب قصه کودکانه
سه ماهی در برکه
عاقبت دوراندیشی و تصمیم درست
طراح و تصویرگر: امیر حامد پاژتار
به نام خدای مهربان
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در برکهای زیبا در دوردستِ این سرزمین خاکی، سه ماهی زرنگ و زبل، دوراندیش و تنبل و کاهل باهم زندگی میکردند.
ماهی اول با رنگ آبی -که بسیار زرنگ و دوراندیش بود- ماهی دوم سبزرنگ بود که نه خیلی زرنگ و نه خیلی تنبل بود.
اما ماهی سوم که قرمزرنگ بود نهتنها زبل و عاقل نبود بلکه بسیار تنبل و کاهل بود.
و همینطور دوستانه در کنار همدیگر زندگی میکردند.
روزی از روزهای زیبای خدا … دو صیاد از کنار این برکه گذر میکردند و باهم صحبت میکردند که این برکه هم ماهی دارد و بهتر است بروند و تور ماهی گیری خود را بیاورند و این ماهیهای زیبا را صید کنند.
تا ماهیها این سخنان را شنیدند به فکر فرورفتند تا راه چارهای بیندیشند.
ماهی اول که زرنگ و زبل و دوراندیش بود سریع از برکه به سمت رود حرکت کرد و فرار کرد تا صیادان نتوانند او را به دام بیندازند. در همین موقع صیادان بالا و پایین برکه را بستند تا ماهیها نتوانند فرار کنند.
ماهی سبز که کمی دیرتر خواست فرار کند (که دیگر دیر شده بود) خود را به مردن زد و روی آب آمد.
صیاد وقتی دید ماهی مرده است او را به سمت رودخانه پرت کرد و ماهی دوم نیز توانست که جان سالم به در ببرد و فرار کند.
اما ماهی سوم دیگر خیلی دیر شده بود. ماهی قرمز زیبا دیگر نتوانست فرار کند. چون تنبلی و کاهلی کار به دستش داده بود و همینطور به این سمت و آن سمت برکه حرکت میکرد و در تور ماهی گیران اسیر شده بود و خوراک لذیذی برای صیادان شد.
ایکاش قبل از تنبلی و کاهلی، ماهی قرمز و زیبا نیز با دوراندیشی و سرعت در تصمیمگیری میتوانست جان خود را نجات دهد و اسیر ماهی گیران نشود.