قصه-کودکانه-سه-آرزو

قصه کودکانه: سه آرزو | آرزوهای خوب‌خوب کنیم

قصه کودکانه پیش از خواب

سه آرزو

گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری

جداکننده متن Q38

به نام خدا

ملکه‌ای بود که همیشه فکر می‌کرد قد دخترش کوتاه است. یک روز پری مهربان در برابرش ظاهر شد و گفت: «سه آرزو بکن تا آن‌ها را برآورده کنم.»

ملکه گفت: «قد دخترم را به‌اندازه‌ی یک درخت بلند کن.»

قصه کودکانه: سه آرزو | آرزوهای خوب‌خوب کنیم 1

ناگهان قد دختر به‌اندازه‌ای بلند شد که هیچ‌کس صورت او را نمی‌دید. دیگر کسی حاضر نبود با دختر بیچاره ازدواج کند. به همین خاطر ملکه دوباره پری و مهربان را صدا زد و گفت: «قد دخترم را به‌اندازه‌ی یک نخود کوتاه کن.»

قد دختر به‌اندازه‌ی یک نخود کوتاه شد. حالا هم هیچ‌کس دوست نداشت با دختری به این ریزه‌میزه‌ای ازدواج کند. بار سوم که پری مهربان ظاهر شد ملکه با زاری و التماس گفت: «لطفاً دخترم را به‌اندازه‌ی اولش برگردان.»

حالا دختر نَه قدبلند بود و نَه قدکوتاه و آن‌قدر جذاب بود که پسر پادشاه همسایه به خواستگاری‌اش آمد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *