قصه-کودکانه-ساز-جادویی-ایپابفا

قصه کودکانه: ساز جادویی | پاداش خوبی، خوبی است

قصه کودکانه پیش از خواب

ساز جادویی

گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری

جداکننده متن Q38

به نام خدا

جوانی در کوهستان گردش می‌کرد که چشمش به کوتوله‌ای افتاد. ریش کوتوله به شاخه‌های یک درختچه، گیر کرده بود.

جوان که خیلی مهربان بود به کوتوله کمک کرد تا خود را آزاد کند. کوتوله برای تشکر یک کیسه‌ی طلا و یک ساز جادویی به جوان داد و گفت: «هر وقت برایت مشکلی پیش آمد از این ساز استفاده کن.»

قصه کودکانه: ساز جادویی | پاداش خوبی، خوبی است 1

آدم حقه‌بازی که از دور این ماجرا را می‌دید تصمیم گرفت صاحب طلاها شود؛ بنابراین جوان را پیش قاضی برد و گفت که جوان کیسه طلای او را دزدیده است. جوان بیچاره ماجرای عجیب خود را تعریف کرد؛ اما قاضی حرفش را باور نکرد و دستور داد او را زندانی کنند.

جوان از قاضی خواهش کرد تا اجازه دهد برای آخرین مرتبه ساز بزند. قاضی قبول کرد. خوشبختانه ساز، جادویی بود و هر آدم دروغ‌گویی که صدای آن را می‌شنید بی‌اختیار بالا و پایین می‌پرید. مرد حقه بازهم آن‌قدر بالا و پایین پرید تا این‌که خسته شد و فریاد زد: «کافی است. حقیقت را می‌گویم.»

قاضی وقتی حقیقت را فهمید جوان را آزاد کرد و مرد دروغ‌گو را به زندان انداخت.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *