قصه کودکانه
دوستی روباه و لکلک
کبوتر با کبوتر، باز با باز
– تصویرگر: جین پیر برتراند
– مترجم: سید حسن ناصری
– برگرفته از: مجموعه قصه های شب 6
آقای روباه یک همسایهی جدید پیدا کرده بود و آنهم خانم لکلک بود که تازه به محلهی آنها آمده بود.
یک روز آقای روباه تصمیم گرفت خانم لکلک را برای ناهار دعوت کند تا باهم دوست شوند.
او سوپ خوشمزهای پخت و آن را در بشقابهای بزرگ و قشنگی ریخت.
موقع خوردن ناهار که شد، آقای روباه باعجله شروع به خوردن کرد، حتی ته بشقاب را هم لیسید؛ اما خانم لکلک فقط توانست یک قطره سوپ بخورد، چون او با نوک درازش نمیتوانست از بشقاب، غذا بردارد.
خانم لکلک که از این موضوع خیلی عصبانی شده بود، تصمیم گرفت کار روباه را تلافی کند.
به همین دلیل از آقای روباه دعوت کرد تا فردا ناهار به خانهاش بیاید.
روز بعد روباه با خوشحالی به خانهی لکلک رفت. بوی غذا در خانه پیچیده بود.
خانم لکلک خوراک ماهی پخته بود. روباه خیلی این غذا را دوست داشت.
موقع خوردن غذا، لکلک غذاها را داخل دو تا گلدان باریک ریخت و سر میز آورد.
او خودش خیلی راحت میتوانست با نوک بلندش غذاها را از توی گلدان دربیاورد، اما روباه بیچاره با آن پوزهی پهن و بزرگ نتوانست هیچ غذایی بخورد.
روباه آن روز گرسنه به خانه برگشت و متوجه اشتباهش شد.
او تصمیم گرفت برای جبران اشتباهش، یک بار دیگر لکلک را به خانهاش دعوت کند؛ اما این بار برای هرکسی ظرف مخصوص خودش را بگذارد.