قصه-کودکانه-چینی-دماغ-فیل

قصه کودکانه: دماغ فیل / دیگران را مسخره نکنیم

قصه کودکانه پیش از خواب

دماغ فیل

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: جانگ‌ شو
ـ مترجم: مریم خرم

به نام خدا

در یک جنگل سرسبز و زیبا، یک فیل بزرگ مشغول آب خوردن بود. درست درزمانی که فیل خرطوم بلندش را داخل آب رودخانه کرده بود صدای خنده‌ای به گوشش رسید. فیل به عقب برگشت و به دنبال صاحب صدا گشت. یک گربه‌ی کوچولو روی شاخه‌ی درخت بلندی نشسته و داشت می‌خندید. گربه میومیو کرد و از روی شاخه‌ی درخت پایین پرید و به کنار رودخانه آمد.

آقا فیله نمی‌دانست گربه کوچولو به چه می‌خندد؛ بنابراین پرسید: «گربه کوچولو تو به چه می‌خندی؟»

گربه درحالی‌که با دستش جلوی دهانش را گرفته بود و سعی می‌کرد تا نخندد پاسخ داد: «به دماغ تو می‌خندم، به اینکه چقدر دماغ گنده‌ات زشت است!»

فیل کمی ناراحت شد گفت: «دماغ بلند مـن چـه زشتی دارد؟»

«غش، غش، غش» گربه درحالی‌که از شدت خنده به روی زمین افتاده بود گفت: «دماغ به این زشتی و درازی به چه دردی می‌خورد. وای دلم درد گرفت. آخ که چقدر خنده دارد، آی خدا چقدر خندیدم!»

فیل با ناراحتی ادامه داد: «قیافه‌ی هر حیوانی با حیوان دیگر فرق می‌کند. همین‌طور قیافه‌ی هر انسانی با انسان دیگر. هرکسی و هر حیوانی خصوصیات مربوط به خودش را دارد. آن چیزی که به چشم تو زشت است به چشم من زیباست و این دلیل بر خوب یا بد بودن چیزی نیست.»

گربه گفت: «خوب، اگر راست می‌گویی، بگو ببینم دماغ تو چه فایده‌هایی دارد؟»

فیل گفت: «من به کمک این دماغ می‌توانم با دشمن بجنگم، می‌توانم اجسام سنگین را بردارم، می‌توانم علف بکنم و گل بچینم…»

– «خیلی خوب، خیلی خوب آقا فیله، لازم نیست این‌قدر از دماغت تعریف کنی. اگر راست می‌گویی با دماغت برای من ماهی بگیر.»

آقا فیله با خرطوم بلندش داخل آب‌های رودخانه را برای یافتن ماهی جستجو کرد و در یک چشم برهم زدن یک ماهی نقره‌ای از داخل آب بیرون آورد.

گربه با خوشحالی ماهی را به دندان گرفت و گفت: «خوب، حالا برایم گل بچین.» آقا فیله با کمک خرطومش چند شاخه گل برای گربه چید.

گربه کوچولو گل‌ها را بویید و گفت: «به‌به چقدر خوشبوست!»

سپس گربه از فیل تقاضای آب کرد. فیل هم آب زیادی را در خرطومش نگاه داشت و ناگهان روی سر گربه ریخت. گربه کوچولو که غافلگیر شده بود پایش سُر خورد و به داخل رودخانه افتاد. جیغ‌ودادش به هوا برخاست و فریاد زد: «من شنا بلد نیستم، خواهش می‌کنم کمکم کن!»

فیل هم که فقط می‌خواست گوشمالی مختصری به گربه بدهد، خرطومش را دور شکم گربه حلقه کرد و او را درست مثل یک موش آب‌کشیده از داخل آب بیرون آورد.

گربه خیلی از رفتار بی‌ادبانه‌اش خجالت کشید و از شرم، سرش را به زیر انداخت و به آقا فیله گفت: «من را ببخش. معذرت می‌خواهم.»

فیل خنده‌ای کرد و گفت: «گربه کوچولو، نباید ظاهربین باشی، بعضی‌ها دارای ظاهری نه‌چندان زیبا هستند و یا حتی عیب بزرگی در ظاهرشان وجود دارد؛ اما دارای زیبایی خاص خودشان هستند.»

«گذشته از آن، اگر کسی را دیدی که به نظر نازیبا می‌آید یا عیبی دارد، نباید به او بخندی و مسخره‌اش کنی. ادب را هیچ‌گاه فراموش نکن!»

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *