قصه-کودکانه-جادوگر-و-حیوان‌های-خانگی‌اش-کاور

قصه کودکانه: جادوگر و حیوان‌های خانگی‌اش | با حیوانات مهربان باشیم

قصه کودکانه پیش از خواب

جادوگر و حیوان‌های خانگی‌اش

گردآوری و بازنویسی: حسن ناصری

جداکننده متن Q38

به نام خدا
در روزگاران قدیم جادوگرها حیوان خانگی نداشتند؛ اما روزی یکی از آن‌ها تصمیم گرفت که برای خودش چند تا حیوان پیدا کند. حیوان‌ها وقتی از تصمیم جادوگر باخبر شدند همه جلو خانه‌اش صف کشیدند.

قصه کودکانه: جادوگر و حیوان‌های خانگی‌اش | با حیوانات مهربان باشیم 1

جادوگر تمام حیوان‌هایی را که رنگشان سیاه نبود حذف کرد. چون سیاه، رنگ موردعلاقه‌اش بود و چون شب‌ها کار می‌کرد، تمام حیوان‌هایی را که شب‌ها می‌خوابیدند کنار گذاشت. از حیوان‌های باقی‌مانده گربه‌ی سیاه را انتخاب کرد تا همیشه در کنارش باشد. خفاش را انتخاب کرد تا در تاریکی شب راهنمایش باشد. جغد را انتخاب کرد؛ چون حیوان باهوشی بود و کلاغ را انتخاب کرد تا خبرهای روز را برایش بیاورد.

از همان موقع خیلی‌ها از این حیوان‌ها می‌ترسند. ولی در حقیقت حسودی می‌کنند. چون جادوگر به این حیوان‌ها محبت می‌کند و به آن‌ها خوراکی‌های خوش‌مزه می‌دهد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *