کتاب قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا (12)

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه

کتاب قصه کودکانه

تام و جری در ساحل دریا

ماجراهای موش و گربه

بازآفرین: صُدیف آقاپور
تصویرگر: یلدا مَمَقانی

به نام خدای مهربان

تام یک گربۀ خاکستریِ خانگی است. او به شیطنت معروف است. جری، موش قهوه‌ای، لحظه‌ای از دست او راحت نیست. البته گاهی جری چنان تام را اذیت می‌کند که گربۀ خاکستری چاره‌ای جز تنبیه موش قهوه‌ای ندارد.

یک روز تام برای تفریح به ساحل دریا آمد. او می‌خواست زیر آفتاب دراز بکشد و یک روز آرام را به خوابیدن در کنار دریا بگذراند.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 1

از طرفی، جری هم به همان ساحل آمد؛ اما او نمی‌خواست زیر آفتاب دراز بکشد و در عوض قصد داشت ماهی بگیرد؛ بنابراین قلاب ماهیگیری بزرگی تهیه کرد و خودش را به ساحل رساند.

تام که فکر می‌کرد کسی حق ندارد به آن ساحل بیاید می‌خواست به‌تنهایی در آنجا به تفریح بپردازد. پس برای اینکه موش را اذیت کند خودش را به قلاب ماهیگیری او بست تا جری نتواند ماهی بگیرد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 2

جری که این وضعیت را دید، درحالی‌که قلاب ماهیگیری را به‌زحمت نگه‌داشته بود، ناگهان قلاب را رها کرد و تام با یک صدای تالاپ! افتاد توی دریا.

اول، تام ترسید غرق شود. ولی خیلی زود فهمید می‌تواند شنا کند. پس دنبال یک لاک‌پشت راه افتاد و سعی کرد مثل آن لاک‌پشت شنا کند. او نمی‌دانست که جری هم در آنجاست و دارد او را تماشا می‌کند.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 3

بالاخره تام متوجهِ جری شد؛ اما ای‌وای! چرا جری این شکلی شده؟ یک دُم ماهی به‌جای پاهای موش قهوه‌ای قرار گرفته بود و جری به‌راحتی می‌توانست شنا کند.

جری برای تام تعریف کرد که بعد از افتادن تام در دریا، او هم به داخل آب پریده تا گربه را نجات دهد، جری قبلاً از راه خواندن یک کتاب جادویی یاد گرفته بود که چگونه می‌تواند پاهایش را به دُم ماهی تبدیل کند تا بتواند راحت‌تر شنا کند.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 4

تام از جری خواهش کرد تا به او یاد بدهد که چگونه پاهایش را به دُم ماهی تبدیل کند. چون گربۀ خاکستری هم می‌خواست مثل موش قهوه‌ای سریع و راحت شنا کند.

جری به تام توضیح داد که در آن کتاب نوشته شده که فقط موجودات کوچولو مثل موش می‌توانند پاهایشان را به دُم ماهی تبدیل کنند؛ اما تام این حرف‌ها را نمی‌فهمید و می‌خواست این کار را یاد بگیرد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 5

تام که خیلی عصبانی شده بود، جری را داخل ظرف کهنه‌ای که کف دریا افتاده بود، زندانی کرد و گفت: «هر وقت حاضر شدی به من هم مثل خودت دُم ماهی بدهی تو را آزاد می‌کنم.»

او نمی‌دانست هشت‌پای بزرگی کمین کرده است تا به او حمله کند. هشت‌پای قهوه‌ای بازوهای بلندش را آماده می‌کرد تا به تام حمله کند. هشت‌پا می‌خواست تام را به‌عنوان صبحانه بخورد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 6

بالاخره در یک فرصت مناسب، هشت‌پا به تام حمله کرد و او را گرفت. تام با وحشت سعی می‌کرد شنا کند و خود را از دست هشت‌پا خلاص کند. ولی هشت‌پا هم قوی بود و هم گرسنه! برای همین هم تام را محکم گرفته بود.

در این موقع جری که از داخل ظرف کهنه فرار کرده بود دلش به حال گربۀ خاکستری سوخت و به کمکش آمد و گربه را از دست هشت‌پا نجات داد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 7

تام و جری از آن به بعد باهم دوست شدند. آن‌ها باهم به گردش در زیر آب ادامه دادند. تام و جری گروهی از اسب‌های آبی را دیدند که خیلی منظم پشت سر هم داشتند شنا می‌کردند. جری که تقریباً هم‌اندازۀ آن‌ها بود پشت سرشان شنا کرد و سعی کرد مثل آن‌ها رفتار کند. این کار خیلی جالب بود و تام با لذت این نمایش را تماشا می‌کرد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 8

در این موقع ناگهان یک کوسۀ دماغ دراز به جری حمله کرد. کوسۀ دماغ دراز درست مثل هشت‌پای قهوه‌ای گرسنه بود و مانند او قصد داشت جری را به‌جای صبحانۀ آن روزش بخورد؛ بنابراین اول دندان‌هایش را به هم فشار داد و بعد آمادۀ حمله شد. جری با دیدن کوسة دماغ دراز از وحشت حسابی گیج شد و نمی‌دانست چه بکند. ولی لحظه‌ای بعد شناکنان به‌سرعت فرار کرد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 9

تام تصمیم گرفت به جری کمک کند. چون وقتی او گرفتار هشت‌پا شده بود، جری با شجاعت به او کمک کرده بود. معلوم نیست چطوری و از کجا، تام یک بیل پیدا کرد و برای کمک به جری به‌طرف کوسۀ دماغ دراز حمله کرد. او محکم با بیل به دماغ کوسه کوبید و با این کار دماغ کوسه دماغ دراز را کج‌وکوله کرد. این بار کوسه که عصبانی‌تر شده بود به‌طرف تام حمله کرد.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 10

بالاخره تام و جری تصمیم گرفتند از دریا بیرون بیایند. چون فهمیدند همان‌قدر که ماهی‌های زیبا و مناظر قشنگ آنجا هست، خطر حملۀ موجودات وحشی مثل کوسۀ دماغ دراز و هشت‌پای قهوه‌ای هم هست. پس به هم کمک کردند و خودشان را از دریا بیرون کشیدند.

قصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه 11

آن روز هیچ‌کدام نتوانستند در ساحل دریا تفریح و استراحت کنند. ولی در عوض یاد گرفتند که بهتر است باهم دوست باشند و در کارها به هم کمک کنند.

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *