«قصه» چیست؟ و چه تفاوتی با «داستان» دارد؟ «قصه گو» کیست؟
(برگرفته از کتاب: قصه ها و مثل های ایرانی)
الف) قصه
1. معانی لغوی
در لغتنامه دهخدا ذیل واژه «قصه» آمده است: «حال، خبر، کار، حدیث، داستانی که نوشته شود، سرگذشت.» در ادامه، ترکیبهایی نیز از این کلمه ذکر شده که ما بیشتر با این دو سروکار خواهیم داشت: قصهخوان و قصهگو.
محمد معین نیز معانی «حکایت، داستان، سرگذشت، خبر، سخن، مرافعه، دعوی» را برای «قصه» آورده است.
2. معانی اصطلاحی
پس از مشخص شدن معانی لغوی، آنچه مراد است، مفاهیم اصطلاحی است. برای نشان دادن گونه گونی نظرها، منابع معتبر و مختلف در کنار هم ذکر شده است، تا پس از درک دیدگاههای گوناگون، ملاک و معیارِ بررسیهای متن حاضر معلوم گردد.
قصه قدمتی کهن دارد؛ قدمتی به کهنسالی خلق زبان بهعنوان ابزاری برای ایجاد ارتباط. قرآن قصه را پی گرفتن میداند؛ کلام باید از ماجرایی خبر دهد تا پی گرفته شود و قصه حضور نخستین انسان یا آنچه پیش از او بوده است، بیشک کلامی دنبالهدار است و آنچه او با بعدآمدگان در میان گذاشته است، یقیناً قصه بوده است.
«گفتههای ما، تعریف و خبردهی از تجربههایمان، پرسوجوها و گفتوشنودهایمان، گاه بیآنکه خود بدانیم، رنگ و بوی قصه میگیرد و در این میان، هرکه قصه گونهتر بگوید، دایره مخاطبانش وسیعتر است و قدرت نفوذش بیشتر».
با توجه به موضوع و محتوای قصه، میتوان آن را به انواع گوناگون تقسیم کرد:
1. فنون و رسوم کشورداری و آیین فرمان روایی، مملکتداری، لشکرکشی، بازرگانی، علوم رایج زمان، عدل و سیرت نیکوی پادشاهان و وزیران و امیران: حکایتهای سیاستنامه (سیر الملوک) اثر خواجه نظام الملک توسی؛
2. شرح زندگی و کرامات عارفان و بزرگان دینی: حکایتهای اسرارالتوحید اثر محمد بن منور، از نوادگان ابوسعید ابی الخیر؛
3. توضیح و شرح مفاهیم عرفانی، فلسفی و دینی به وجه تمثیلی یا نمادین (سمبلیک): عقل سرخ اثر شیخ شهابالدین سهروردی و منطقالطیر نوشته عطار نیشابوری؛
4. توجه به جنبههای واقعی و تاریخی و اخلاقی و درهمآمیختگی آنها که بیشتر ازنظر نثر و شیوه نویسندگی موردتوجه است: مقامات حمیدی تألیف حمیدالدین بلخی و گلستان به قلم سعدی شیرازی؛
5. اهمیت تاریخی که بیشتر در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمدهاند: قصههای تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمد بیهقی؛
6. از زبان حیوانات که به این نوع قصهها «فابل» میگویند: کلیلهودمنه، برگرفته از زبان سانسکریت هندی و مرزباننامه اثر سعدالدین وراوینی؛
7. با زمینه تعلیم و تربیت: قصههای قابوسنامه اثر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر؛
8. بر اساس امثالوحکم فارسی و عربی: جامع التمثیل حبله رودی؛
9. سرگذشتها و ماجراهای شاهان و بازرگانان و مردان و زنانی گمنام: سمک عیار و هزار و یکشب؛
10. برگرفته از زندگی مردم کوچه و بازار و قشرهای مختلف، با درونمایه اخلاقی و تربیتی: قصههای شفاهی ایرانیان که به شیوه سنتی «سینهبهسینه» از گذشته تا امروز برجا مانده است.
غلامحسین مصاحب، «قصه» را با داستان (Story) به مفهوم امروزین، یکی دانسته و این دو را معادل هم گرفته است:
ترکیب خاصی در نقل حوادث _ خواه واقعی و خواه خیالی _ که در خلال آن شخصیتها رشد میکنند و عناصر اصلی به شیوه معینی با یکدیگر مرتبط میشوند یا قصد معینی که نویسنده دارد، در جهتی حرکت میکنند. قصه، در صورتهای مختلف آن _ که بهطور عام شامل داستان بلند (در فارسی امروز «رمان»)، داستان کوتاه، حکایت، فابل، و انواع مشابه آنها میشود _ یکی از وسیعترین انواع ادبی در جهان است. بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان، قالب داستان را مناسبترین قالبها برای بیان اندیشهها و تأملات خود یافتهاند و بهخصوص از قرن 18 م به بعد، هرروز بر رواج و گسترش آن افزودهشده است.
وی بر همین مبنا، یکسره به بحث درباره «داستان» میپردازد؛ بهگونهای که وقتی انواع قصه را شرح میدهد، سه نوع برمیشمارد: داستان کوتاه، داستان بلند و حکایت.
وی پس از معادل گرفتن «قصه» با «داستان»، از «قصه» به مفهوم کهن در ادبیات فارسی هم یادی میکند:
قصه در جوامع ایرانی و اسلامی، مثل اغلب جوامع بشری _ از افسانههایی که برای کودکان میگفتهاند تا داستانهای عمیق رمزی در آثار صوفیه که سروکارش با ذهنهای هوشیار و نکتهدان است _ یکی از وسیعترین زمینههایی بوده است که اندیشه و ذهن مردمان را به خود میکشیده و کمابیش بهصورتهای گوناگون در میان مردم گسترش مییافته است. گذشته از صورت مکتوب که در کتابها خوانده میشده و علاوه بر نقلهای محدودی که میان یکی دو تن وجود داشته (از قبیل قصهگویی مادری برای فرزندش)، بهصورت وسیعتری نیز شفاهاً نقل میشده؛ در بعضی اماکن، از قبیل قهوهخانهها (در دورههای متأخر) و در سر معابر عمومی و اماکنی که محل تجمع افراد بوده است، بعضی بهعنوان قصهگوی و قاص (qâss) بودهاند که انواع قصهها را با شیوه خاص میگفتهاند.
ایشان در پایان به ذکر مسئلهای میپردازد که اساس این پژوهش بر آن استوار است: هدف قصهگوها از نوشتن و گفتن قصهها چه بوده است؟ افزون بر سرگرمی و جدا شدن از روزمرگیها و دل سپردن به دنیای خیالی، چه چیزی در پس این قصهها بوده است؟ با مطالعه و دقت در قصههای کهن، نتایجی به دست میآید که غلامحسین مصاحب نیز بر آن صحه میگذارد: «اغلب نتیجهگیریهای اخلاقی و مذهبی میکردهاند».
نتایج اخلاقی، مذهبی و تربیتی، دستاورد گوش سپردن به قصههای ایرانی است. این ویژگی، سبب ماندگاری و استمرار سنت قصهگویی و قصهنویسی در دورههای مختلف تاریخ ادبیات فارسی بوده است. قصه در خدمت پیام از پیش تعریف شده قرار میگیرد و اراده متن، انتقال درست و اثرگذار مفاهیم اخلاقی است. چنانکه در پیش گفتار ذکر شد، «قصه» و «اخلاق»، حیاتی نزدیک و دیواربهدیوار داشتهاند.
جایگاه قصه تا آنجاست که در قرآن نیز بارها بدان اشاره و بر اهمیتش تأکید شده است: «واژه قصه در قرآن و متون صدر اسلام، هیچگاه به صورتی مستقل و مجرد به کار نمیرود، بلکه همواره در بطن یک فضای دلالی _ معنایی خاص به کار میآید؛ بدین معنا که واژه قصه در قرآن بیشتر به معنای خبر، دریافت خبر و رساندن اخبار یک واقعه است؛ برای مثال:
«تِلْکَ الْقُرَی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَآئِهَا» (اعراف: 101)؛ «وَکُ_لاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» (هود: 120)؛ «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ». (کهف: 13)
«این فضای دلالت محوری، همیشه در ضمن قصه و مشتقات آن به کار میرود؛ چون نوع خطاب قرآنی بهگونهای است که برخی مفاهیم بنیادین مثل دقت، راستکاری و جستوجو با معنای قصه درآمیخته است؛ چنانکه وقتی میگوید «وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ». (قصص: 11) جست وجوی دقیق و کنجکاوی، در متن آن مندرج است. در موضعی دیگر، معنای حق _ که اساساً ضد باطل است _ با صدق و یقین در قصه همراه گشته است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ». (انعام: 57) ضمن آنکه در بطن معنای «قصّ»، مفاهیمی دیگر همچون اعتبار، تدبر و موعظه هم درج شده است؛ از جمله: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». (اعراف: 176) نیز «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ». (یوسف: 111) نهایتاً قرآن کنش
قصهگویی را با مفهوم زیبایی و نیکخواهی درمیآمیزد که: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ». (یوسف: 3)
«بنابراین، قصه در قرآن، خبری است که با دقت، درستی، حقجویی، باورمندی، عبرت گیری، تدبر و نیکی هم ذات است.
«همین شیوه خاص نگاه به قصه است که فرهنگ نوین قرآن را در باب قصه _ به صورتی عام _ میآفریند و همین فضای معنایی تازه است که معنا و ارزشهای قصه را در قرآن نشان میدهد و اساساً بر همین مبناست که به آیههای قرآن، قصه نیز میتوان گفت؛ چون آیه در ذات خود نوعی معنای قصّوی هم دارد. چنانکه طبری (م 310 ه_. ق) هم دقیقاً به همین مفهوم، کل آیات قرآنی را چیزی جز قصههای پیاپی نمیدید».
هیچ منبعی به گویایی و اختصار جلد دوم فرهنگنامه ادبی فارسی (دانشنامه ادب فارسی) ابعاد مختلف «قصه» را روشن نکرده است. در توضیحات ذیل این واژه، ساختار و ویژگیهای این نوع ادبی مشخص شده است:
در اصطلاح ادبی، گونهای اثر ادبی مکتوب یا شفاهی است که در آن به شرح سرگذشت شخصی خاص میپردازند. آنچه امروز قصه نامیده میشود، در گذشته با تعریف محدودتری، روایت، حکایت، افسانه و اسطوره بوده است که دو ویژگی عمده دارد:
1. هسته مرکزی آن، سرگذشت پرماجرای قهرمان است،
2. بار تخیلی آن بسیار قوی است.
ویژگیهای دیگر قصه ازاینقرار است:
از شکلی ساده برخوردار است. قصه به مفهوم نوین آن بهدوراز نثر ادیبانه است. نحوه بیان روایتی دارد. زبان قصه به زبان محاوره نزدیک است و همه شخصیتهای قصه از پادشاه تا روستایی به یکزبان صحبت میکنند. اغلب در آن، اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه دیده میشود. پیرنگ ضعیفی دارد. جنبههای واقعگرایی (رئالیستی) قوی ندارد و از حوادث واقعی روز عاری است. آمیختگی جداییناپذیری با خیالبافی، توهمات و رویدادهای خارقالعاده دارد. معمولاً دارای دروغهای حیرتانگیز و اغراقهای مضحک است (که در گذشته، قصهگویان در ضمن نقل داستان، با دلایل نهچندان پذیرفتنی به توجیه رویدادهای دور از ذهن میپرداختند، اما نویسندگان بعدی کمتر به توجیه آنها پرداختند). قصه ممکن است کوتاه یا بلند باشد. قصه را نمیسازند، بلکه میپردازند؛ زیرا پیرنگهای قصه، معمولاً به شکل اسطوره، افسانه و روایات سینهبهسینه گشته و تکامل یافته است. در قصه به فضا، اوضاع اجتماعی و سیاسی و روانی و ذهنی شخصیتها (پرسوناژ) کمتر توجه میشود. قهرمان و شخصیتها چهره مشخصی ندارند. شخصیتهای اصلی قصهها، همیشه قهرمان هستند، نه تیپ. قهرمانها تکبعدی هستند؛ یعنی کاملاً خوب یا کاملاً بد. قصه معمولاً موضوعی قدیمی دارد که مربوط به زمانها، انسانها و مکانهای گذشته و نامعلوم میشود. در قصه به تقدیر، خرافات و خواب توجه فراوان میشود. شمار زیادی داستان فرعی مستقل (اپیزود) در دل قصه جای دارد. مهمترین هدف قصه، ایجاد کشمکش و سرگرمی است. بنمایه و زیربنای همه قصهها ترویج اصول انسانی و ارزشهای اجتماعی، قومی، سنتی، اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی قصهگوست. ارزشهایی مانند برادری، عدالتخواهی، برابری، شجاعت، عشق و بخشش، در قصه نمود آشکاری دارد. قصهها معمولاً با عبارات «یکی بود یکی نبود» یا «آوردهاند که …» آغاز، و با «بالا رفتیم هوا بود، پایین آمدیم زمین بود …» و مانند اینها به پایان میرسد.
قصه در ادبیات ایران، همانقدر تأثیر داشته است که نمایشنامه در ادبیات اروپا. کهنترین قصه بهدستآمده جهان، مجموعه قصههای جادوگران مصری در 4000 ق. م است. در دوره ساسانی که تنها مطالب دینی و دولتی به نثر درآمد، قصهها بیشتر سینهبهسینه نقل و حفظ میشد. چنانکه تا امروز نیز این شیوه باقی است. در زمان انوشیروان که مکتوب کردن آثار آغاز شده بود، این افسانهها مدون گشت و نیز، داستانهایی از زبان پهلوی ترجمه شد. پس در دوره پهلوی دو نوع قصه وجود داشته است:
1. قصههای ایرانی مانند هزاردستان، خزاقه و نزهه و روزبه یتیم؛
2. قصههای غیر ایرانی (و اغلب هندی) مانند کلیلهودمنه، بلوهر و بوذاسف، سندباد، مروک، الصیام و الاعتکاف و هزار و یکشب، که از غنیترین و معروفترین قصههای دنیاست. پسازاین دوره، قدیمترین قصه ایرانی بهجا مانده، سمک عیار در قرن ششم هجری است و پسازآن، ابومسلم نامه، اسکندرنامه، امیرارسلان و حسین کرد شبستری است. در گذشته قصهنویسی به عهده شاعران بوده و درنتیجه، اکثر قصهها به نظم درآمدهاند. گردآوری قصه سابقهای طولانی دارد.
در کتابهای داستاننویسی جدید نیز تفاوت «قصه» و «داستان» بهصورت گذرا بیان شده است. ابراهیم یونسی در هنر داستاننویسی تعریف مختصری از «قصه» میکند: «روایت ساده و بدون طرحی است که اتکای آن بهطور عمده بر حوادث و توصیف است و خواننده یا شنونده هنگامیکه آن را میخواند و یا بدان گوش فرا میدهد، به پیچیدگی خاص و غافلگیری و اوج و فرود مشخصی برنمیخورد».
جمال میر صادقی که درزمینهٔ مسائل داستاننویسی به زبان فارسی، کتابهای بسیاری نوشته است، برداشت ساده و عمومی خود از «قصه» را چنین مطرح میکند:
برداشت من از مفهوم قصه، همان است که توده مردم از این مفهوم داشتهاند و از قصه، آن نوع ادبیات خلاقه را موردنظر دارند که از دیرباز در این ملک و بوم رایج بوده است و بیشتر جنبه غیرواقعی و خیالی داشته است تا جنبه واقعی و محسوس.
هنوز هم وقتی بزرگان و پیران، برای بچهها قصه میگویند به این نوع اثر ادبی متوسل میشوند. مادربزرگها و پدربزرگها سالهای سال برای نوههای خود قصه گفتهاند. وقتی بچهای میخواهد قصهای برای او نقل کنند، نیز همین مفهوم قدیمی و سنتی را مدنظر دارد و نه آن نوع داستانی که در شکل و قالب داستانهای غربی ارائه میشود.
ب) قصهگو
وقتی از «روایت» سخن به میان میآید، نظریههای گوناگونی مطرح میشود. از بوطیقای شعر ارسطو گرفته تاکنون، سخنها مختلف بوده است. هرکس بسته به دغدغههای فکری و فلسفی خود، تعریفی از «روایت» ارائه کرده است. تعریف کلی روایت این است که هر متنی که «قصه» و «قصهگو» دارد، «روایت» به شمار میآید. طرح این مسئله، برای تأکید بر وجود این دو عنصر بههمپیوسته است. قصهای که قصهگو نداشته باشد، متن روایی به شمار نمیرود. همواره پس از خلق قصهها پای دو قصهگو به میان میآید: یکی در درون متن و دیگری در فرامتن. در قصههای قدیمی، همواره راوی وجود دارد که سخن میگوید و ماجراهای داستان را تعریف میکند. در جهان بیرون از متن نیز کسی با توانمندیهای خاصی باید وجود داشته باشد که «قصه» را با شیوهای مطلوب و درست به مخاطب و شنونده عرضه کند.
«قصهگویی، قدیمیترین شکل ادبیات است. از هزاران سال پیش از آنکه صنعت چاپ و خواندن و نوشتن بهصورت پدیدههای همهگیر فرهنگی درآید، تاکنون ادبیات شفاهی بهصورت قصهگویی رواج داشته است. امروزه در دنیای جدید که رسانههای جمعی، همهجا را تا دورافتادهترین نقاط در برگرفته است، هنوز هم قصهگوهایی هستند که هنرشان را به کار میگیرند؛ بهویژه در میان فرهنگهایی که هنوز هنر خواندن و نوشتن و صنعت چاپ بهصورت ابزارهای همگانی فرهنگی درنیامده است، اما حتی در میان فرهنگهایی هم که از صنعت چاپ و شگفتیهای عصر الکترونیک بهره میگیرند، قصهگوها هستند و به کار خود ادامه میدهند. این شکل کهن ادبیات، یعنی ادبیات شفاهی، بخش مهم و اساسی هر جامعه بوده و هنوز هم هست».
قصهگو باید بر تکنیکهای قصهگویی مسلط و به شیرینسخنی شهره باشد. شنیدن چندباره یک قصه از زبان قصهگوی متبحر، از اهمیت توانمندی قصهگویی حکایت دارد. «در روزگار کهن، قصهگو نهتنها به آموزش آداب و قوانین فرهنگ جامعه خود میپرداخت، بلکه مردم را سرگرم نیز میکرد. با قصههایش چنان تور سحرآمیزی میبافت که هنوز هم اگر از آنها تنها برای سرگرمی استفاده شود، میتواند تخیل شنونده را در دام خود بیندازد. داستانهای قهرمانان خیالی و سرگذشتهای آنان بارها بازگو میشد. پارهای از آنها ماندگار میشد و برای شنوندگان خود، دنیای از زیبایی و آرامش را به ارمغان میآورد. قصهگوی خوب بهوسیله شنوندگانش ارزشیابی میشد. اغلب مردم برای شنیدن قصههای یک قصهگو به دهکدهاش سفر میکردند. برخی از قصهگوها مشهور میشدند و به بارگاه رئیس قبیله یا پادشاه راه مییافتند. مردم همواره انتظار داشتند که قصهگو گنجینه قصهها باشد و در قصهگویی و به کار بردن کلمهها و خیال آفرینی توانایی کافی داشته باشد».
در فرهنگ اسلامی نیز قصهگو بهسان خبرگزاری عمل میکرده که رسالت تبلیغ و انتشار اطلاعات را دارد. «قصهگو در فرهنگ اسلامی _ با یک تحول عمیق معنایی نسبت به دوران جاهلی _ به کسی گفته میشود که اخبار را پی میگیرد و بهدقت آنها را از گوشه و کنار جمع میکند و با مضامینی خاص و معنادار مثل درستی، تدبیر و عبرت میآمیزد. بدین معنا که قصه _ که یک هنر خلاقانه بود _ نقش و معنایی همانند علم تاریخ یافت و قصهگو هم از یک آفرینش گر پرذوق، مبدل به خبرگزاری شد که میتواند اخبار گذشته را خوب بیان کند و نگذارد نکتهای ناراست یا حرفی نا مستند، وارد سنت نوپای مسلمین گردد».
به همین دلیل، قصه از همان آغاز ظهور در فرهنگ اسلامی با اخبار و تاریخ درآمیخت و اندکاندک وعظ و تعلیم هم در دل آن گنجانده شد. چنانکه پس از مدتی کوتاه، قصهگو خبردانی پندآموز گردید که هدفش فقط بسط آموزههای دینی بود. در این مفهوم، قصهگو یعنی کسی که با فن روایت آشناست و هدفش کشف و سپس پیروی از معانی قصه است. بدیهی است که این معنای جدید قصه، برگرفته از فضایی بود که با رواج قرائت قرآن پیدا شده بود؛ چون در باب قرآن میگفتند: تلاوت قرآن، حالآنکه مرادشان قرائت آن بود. قاری در این فرهنگ، یعنی کسی که اخبار وقایع را به ترتیب ظهور تاریخی دنبال میکند.
در حقیقت، قصهگویی قرآن بیشتر بر عبرت گیری و تعلیم استوار بود تا لذت و سرگرمی و چیزهای دیگر.
بر همین مبنا، بهترین نمونههای قصه در اسلام، بیان سرگذشت پیشینیان و عبرتآموزی از ماجراهای آنهاست و به همین دلیل، تمام حکایات و افسانههای جاهلی هم که به سنت اسلامی منتقل میگردد، از همین فضای دلالی خاص خارج نمیگردد، چون آنها هم اساساً در راستای همین هدفها تدوین شدهاند. از همینجاست که قصه در دو قرن اول و دوم هجری، شدیداً دینی و ملتزم میگردد؛ به حدی که هیچیک از جمع آوران قصه _ و نیز قصهگویان _ جرئت عدول از این قوانین را ندارند».