قصه های قشنگ فارسی برای کودکان
دزد ناشی !
نویسنده: امیدعلی پوی پوی
صدها سال پیشازاین، زن و مرد ثروتمندی در خانهی بزرگ و مجللی به سر میبردند…پول و ثروت آنها خیلی زیاد بود و البته آنها تمام پول و ثروت خود را بهوسیلهی تجارت و از راه کار و کوشش به دست آورده بودند.
شبی از شبها، دزدی برای دستبرد زدن به خانهی آنها وارد شد. دزد پسازآنکه از حیاط عبور کرد بهوسیلهی کمند، بالای پنجره رفت. دزد خیال داشت از پنجره به داخل اتاق برود. او هنگامیکه به پشت پنجره رسید از آنجا توی اتاق نگاه کرد. زن و شوهر هنوز نخوابیده بودند؛ اما داشتند رختخوابهای خود را برای خوابیدن آماده میکردند. دزد پشت پنجره مخفی شد تا زن و شوهر او را نبینند؛ اما مرد ثروتمند او را دید و بعد آهسته به زن خود گفت:
– مثلاینکه دزدی پشت پنجره مخفی شده است.
زن نگاهی به پنجره کرد و سایهی دزد را دید. سپس به آهستگی گفت:
– بلی درست است، دزدی در پشت پنجره مخفی شده، بهتر است بلند شویم و مردم را باخبر سازیم.
مرد با صدای آهستهای گفت:
– نه نباید این کار را بکنیم زیرا در آن صورت دزد فرار خواهد کرد. باید او را دستگیر سازیم.
زن پرسید:
– برای دستگیر ساختن او چه باید کرد؟
مرد جواب داد:
– باید بهوسیلهی حُقه و نیرنگ او را دستگیر ساخت.
مرد پس از گفتن این حرف اندکی به فکر فرورفت و سپس آهسته به همسرش گفت:
– فکری به نظرم رسید که بدون شک بهوسیله آن دزد را دستگیر خواهم کرد.
زن بااحتیاط سؤال کرد:
– فکر تو چیست؟
مرد با صدایی آهسته گفت:
– تو با صدای بلند از من بپرس که اینهمه ثروت را از کجا به دست آوردهام. من هم با صدای بلندی جواب خواهم داد که نمیگویم؛ اما تو دوباره از من باید همان سؤال را بپرسی. بالاخره پسازآنکه برای دانستن موضوع اصرار به خرج دادی، من برایت داستانی را تعریف خواهم کرد و پسازآن هر دو خودمان را به خوب خواهیم زد و منتظر دزد خواهیم شد.
زن با نقشهی مرد موافقت کرد و بعد با صدای بلندی از او پرسید:
– همسر عزیزم، بگو ببینم اینهمه پول و ثروت را از کجا و چگونه به دست آوردهای؟
دزد که پشت پنجره مخفی بود، حرفهای زن را شنید و بعد گوشهای خود را تیز کرد تا جواب مرد را نیز بشنود.
در آن هنگام مرد گفت:
– برای چه این سؤال را میپرسی؟
زن گفت:
– میخواهم اطلاع پیدا کنم.
مرد پرسید:
– اطلاع پیدا کردن از این موضوع چه فایدهای برای تو خواهد داشت؟
زن گفت:
– برای من فایدهای نخواهد داشت؛ اما من از شنیدنش خوشحال خواهم شد و همچنین زود به خواب خواهم رفت.
مرد گفت:
– بسیار خوب، حالا که اینقدر پافشاری میکنی، من داستان ثروتمند شدن خود را برای تو شرح خواهم داد… چندین سال پیشازاین، من جوان فقیر و بیچیزی بودم. نه کاری داشتم که بهوسیلهی آن خودم را سرگرم کنم و نه خانهای داشتم که در آن به استراحت بپردازم. حتی هیچکس را هم نمیشناختم. بیشتر روزها و اغلب شبها را با گرسنگی و تشنگی میگذارندم و برای پیدا کردن لقمهای نان، روز و شب در کوچه و بازار سرگردان و ویلان بودم…
– روزی از روزها که از شدت گرسنگی توانایی راه رفتن نداشتم، پیرمردی را در بازار دیدم که در حال حمل یک صندوق بزرگ بود؛ اما او به سبب پیری، آن صندوق را با سختی حمل میکرد و گاهگاهی برای رفع خستگی صندوق را روی زمین مینهاد و پسازآنکه خستگیاش درمیرفت دوباره با زحمت و مشقت آن را به پشت خود میگذاشت و به راه میافتاد… من وقتیکه او را در آن حال دیدم دلم برایش به ترحم آمد. بهطوریکه گرسنگی و بدبختی خود را فراموش کردم و بعد به نزد او رفتم و گفتم:
– ای پیرمرد بگذار تو را کمک کنم.
پسازآنکه این حرف را زدم، صندوق را از پیرمرد گرفتم و روی شانهی خود قرار دادم. آنگاه به اتفاق پیرمرد بهطرف خانهی او حرکت کردم…پسازآنکه صندوق را به داخل خانهی پیرمرد رساندم او گفت:
– ای جوان، از تو بسیار ممنون هستم. در عوضِ این کمکی که به من نمودی، چیزی ندارم به تو ببخشم، اما میخواهم سخنی به تو یاد بدهم.
پرسیدم:
– چه سخنی میخواهی به من یاد بدهی؟
پیرمرد جواب داد:
– میخواهم افسونی به تو یاد بدهم که بهوسیلهی آن ثروتمند و پولدار خواهی شد.
من از شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم و سپس گفتم:
– پس هرچه زودتر آن افسون را به من یاد بده!
پیرمرد گفت:
– اگر هفت مرتبه بگویی شولم…شولم…به مقابل هر دری که برسی آن در به روی تو باز خواهد شد و در جلو هر پنجرهای که بایستی آن پنجره به رویت گشوده خواهد شد. تو بهوسیلهی این سخن جادویی از روی کوهها، دریاها و حتی از روی بلندترین جاها میتوانی خودت را به زمین پرتاب کنی و بدون آنکه صدمهای ببینی سالم در زمین خواهی نشست.
من پسازآنکه افسون را یاد گرفتم از پیرمرد تشکر کردم و از آنجا فوراً خودم را به قصر حاکم رساندم و هفت بار گفتم شولم…شولم…و قصد کردم که در آشپزخانه باشم. اتفاقاً خود را در آشپزخانه دیدم، پسازآنکه غذایی خوردم، هفت بار گفتم شولم…شولم…و قصد کردم که در خزانهی حاکم باشم. اتفاقاً خود را در مقابل پنجرهی خزانه دیدم؛ اما چون پنجره با کف اتاق فاصلهی زیادی داشت، هفت بار گفتم شولم…شولم…و بعد خودم را به پایین پرتاب کردم و پس از لحظهای سلامت روی سکههای طلا فرود آمدم و بعد آنچه که دلم میخواست پول و طلا از خزانه برداشتم و بهوسیلهی همین افسون از قصر حاکم خارج شدم؛ و از آن به بعد تابهحال بهوسیلهی این افسون صاحب اینهمه ثروت شدهام.
هنگامیکه سخنان مرد تمام شد، زن گفت:
– داستان بسیار جالبی بود.
مرد گفت:
– بله خیلی جالب بود؛ اما این افسون را به کسی نگو، زیرا اگر کسی این افسون را بداند، هر کاری که مایل باشد انجام خواهد داد.
زن گفت:
– نه مطمئن باش به هیچکس نخواهم گفت.
مرد گفت:
– بسیار خوب، حالا وقت خوابیدن است.
پس از این حرف هر دو وارد بستر شدند و خودشان را به خواب زدند.
از آنطرف، دزدی که پشت پنجره مخفی شده بود، با دقت تمام، داستانی را که مرد برای زن تعریف کرده بود گوش کرد و افسونی را که مرد گفته بود بهخوبی آموخت. دزد ساعتی پشت پنجره ایستاد و پسازآنکه اطمینان پیدا کرد که زن و شوهر در خواب هستند، پیش خودش گفت: «من میتوانم از افسونی که صاحبخانه به زن خود گفت استفاده کنم و خودم را از پنجره به داخل اتاق برسانم». پس از این فکر، هفت بار گفت شولم…شولم…و سپس خودش را از پنجره به پایین پرت کرد.
اما ازآنجاییکه جادو و افسونی در کار نبود، دزد از آن بالا به کف اتاق افتاد و سرش شکست و چند جای بدنش هم زخمی شد و سپس در اثر زخمهایی که برداشته بود، بیهوش شد. در همان موقع زن و مرد از رختخواب بیرون آمدند و با طنابی دست و پای دزد را محکم بستند.
پس از ساعتی دزد به هوش آمد و خودش را دربند دید. دزد با تعجب از مرد ثروتمند پرسید:
– پس چرا آن افسونی که تو برای همسرت گفتی، مرا سالم نگه نداشت؟
مرد و زن از شنیدن حرف دزد خندیدند و بعد مرد ثروتمند گفت:
– ای بیچاره، من برای دستگیر ساختن تو آن داستان دروغی را برای همسرم تعریف کردم و خوشبختانه تو هم همهی آن را باور کردی؛ اما آگاه باش و بدان که من پول و ثروت خودم را بهوسیلهی جادو و دزدی به دست نیاوردهام. بلکه از راه کار و کوشش و رنج و زحمت، اینهمه ثروت را فراهم کردهام.
دزد در آن لحظه دانست که جادویی در کار نبوده و او فریب مرد ثروتمند را خورده. در آن لحظه دزد از کار خود پشیمان شد؛ اما دیگر فایدهای نداشت… هنگامیکه صبح شد، دزد را به سربازان حاکم تحویل داد و سربازها آن دزد ناشی را زندانی کردند.
(این نوشته در تاریخ 13 جولای 2023 بروزرسانی شد.)