قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 1

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن

قصه‌ های قرآن برای کودکان و نوجوانان

سلیمان پیامبر علیه السلام

پادشاه پرندگان و انس و جن

سید میر ابوالفتح دعوتی
تصویرگر: صادق صندوقی

به نام خدا

هنگامی‌که داود پیامبر، بسیار سالمند شده بود و فرزندانش با او می‌زیستند، خداوند به او وحی کرده گفت:

– ای داود، اکنون برای خودت، جانشینی معین کن که من برای هر پیامبری جانشینی از خاندانش مقرر کرده‌ام، آیین خداوند در نوح و ابراهیم و اسحق و یعقوب و موسی چنین بوده است، پس‌ازاین نیز چنین خواهد بود که هیچ امتی را بدون رهبر رها نمی‌کنند:

إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ

(تو فقط بیم دهنده‌ای! و برای هر گروهی هدایت‌کننده‌ای است)

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 2

داود وحی خداوند را دریافت داشته تصمیم گرفت تا یکی از فرزندانش را به جانشینی خود انتخاب کند، آنگاه او تصمیم خود را با یکی از زنانش در میان نهاد و آن زن پیشنهاد کرد که داود فرزند ارشدش را به جانشینی خود انتخاب کند.

داود گفت:

– من هم فرزند ارشدم را برای جانشینی خودم در نظر گرفته‌ام و در نظر دارم او را معین کنم.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 3

در وقتی‌که داود می‌خواست گفته‌ی خود را با دیگران در میان نهد و فرزند بزرگ‌تر خود را به جانشینی خودش اعلام کند، وحی خداوند فرارسید که:

– «‌ای داود، در این کار تعجیل مکن و پیش از آنکه فرمانی از من فرارسد، کسی را برای رهبری و پیشوائی بندگانم در نظر مگیر که امامت عهدی است از سوی خدا که باید از نزد خدا معین شود.»

لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

(پیمان من [که امامت و پیشوایی است] به ستمکاران نمی‌رسد.)

و امامت تنها شایسته‌ی مردمان شایسته است.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 4

آنگاه در روزهای بعد، دو نفر به نزد داود آمده شکایتی آوردند، یکی صاحب باغ انگور بود و دیگری صاحب گله‌ی گوسفندان.

صاحب باغ گفت: ای داود، گوسفندان این مرد به باغ من آمده‌اند و به تاکستانم آسیب رسانده‌اند و انگورهای باغم را خورده‌اند، آیا درباره‌ی ما دو نفر چه می گوئی؟

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 5

اینجا بود که خداوند به داود وحی کرده گفت:

– ای داود فرزندانت را حاضر کن و داستان این دو نفر را با آنان در میان گذار، هرکدام بتوانند بین این دو نفر، درست داوری کنند و حکم آن را بگویند، او جانشین تو است که دیگران باید از او پیروی کنند.

آنگاه داود همه‌ی فرزندان را حاضر ساخت و مسئله را با آنان در میان نهاد و از آنان خواست تا بین آن دو نفر داوری کنند، لیکن هیچ‌یک از فرزندان نتوانستند جواب درستی بگویند و هرکدام چیزی گفتند. تا هنگامی‌که نوبت به سلیمان رسید که از دیگران کوچک‌تر بود و مادرش از خاندان‌های سرشناس نبود. لیکن خداوند علم و دانش خود را به او داده بود و دریچه‌ای از وحی و الهام به رویش گشوده بود.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 6

سلیمان گفت:

– ای صاحب تاکستان، بگو ببینم، گوسفندان این مرد چه وقتی وارد مزرعه‌ات شدند:

مرد گفت:

– گوسفندان به هنگام شب وارد مزرعه شدند و انگورهایم را خوردند.

سلیمان رو به‌جانب صاحب گوسفندان کرد و گفت:

– ای مرد تقصیر با تو است، برای اینکه سراسر روز گوسفندها آزادند و می‌چرند و مردم هم از باغ و مزرعه‌ی خود مواظبت می‌کنند، ولی به هنگام شب، مردم می‌خوابند و بر عهده‌ی صاحبان گاو و گوسفند است که حیوانات خود را حفظ کنند و نگذارند به مزرعه و یا باغ مردم وارد شوند. اکنون‌که انگورهای امسال این باغ از بین رفته است لازم است که بهره‌ی گوسفندانت به صاحب باغ برسد. ثمره‌ی تاکستان این مرد در برابر بهره‌ی گوسفندان تو است.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 7

داود گفت:

– ای پسرم، چرا نگفتی به‌اندازه‌ی انگوری که تلف شده است از همین گوسفندها به صاحب باغ داده شود، مگر علماء بنی‌اسرائیل این‌چنین حکم نمی‌کنند؟

سلیمان گفت:

– چرا، این‌طور می‌گویند، ولی گوسفندها اصل درخت را نخورده‌اند. بلکه میوه‌ها را خورده‌اند و درخت تاک برجای خود باقی است و سال دیگر انگور می‌دهد و خسارت به میوه‌ها رسیده، نه به درخت‌ها و من هم حکم کردم که خسارت را از نتیجه‌ی گوسفندها بدهند نه از اصل آن‌ها؛ بنابراین باید غرامت را از اولاد گوسفندها و از پشم و دیگر بهره‌ی آن‌ها بدهند.

و آنگاه خداوند به داود وحی کرده گفت:

– حکم درست همان است که سلیمان گفته است، ای داود! جانشین تو همین پسر است نه دیگران، ای داود تو یک‌چیز اراده کردی و ما چیز دیگری اراده کردیم.

آنگاه داود دریافت که جانشین او سلیمان خردسال است و این بود که از تصمیم خود برگشت و سلیمان را به جانشینی خود انتخاب کرد و به خواسته‌ی خداوند راضی شد.۱

۱- نقل از اصول کافی جلد ۲ – کتاب الحجه ص ۲۶ و ۲۷

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 8

بدین گونه سلیمان وارث مُلک داود شد و داود او را به همه‌ی مردم معرفی کرد و دستور داد تا همگان او را فرمان‌بردار شوند و بدین گونه نعمت خداوند در مورد سلیمان کامل شد و خداوند او را برگزید و حکمت و دانش عظیم به او تعلیم کرد تا در میان مردم به عدالت و بر طبق قانون خدا که در تورات بود حکومت کند تا نیکوکاران را گرامی دارد و مشرکان را تأدیب نماید و حدود خدا را اجرا کند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 9

آنگاه همین‌که داود چشم از جهان فروبست و سلیمان برجای او نشست گروهی از متمردان و سرکشان بر او شوریدند و حکومت سلیمان را انکار کرده، با برادران و برادرزادگان سلیمان همراه شدند و فتنه و شورشی عظیم برپا ساختند که سلیمان پیامبر سخت بر آنان تاخت و فریقی را کشت و فریقی را آرام ساخت تا قدرت و حکومت از آنِ دین خدا باشد و قانون حق و عدالت اجرا گردد.

و هنگامی‌که دشمنان را پراکنده کرد و نیکوکاران را به پاداش خود امیدوار ساخت و تبهکاران و فسادگران را برانداخت و بزرگانشان را از میان برداشت روی به درگاه خدا نهاده خدا را با فروتنی و بیم و امید شکر گذارد و از خدا خواست که همیشه از بندگان شکرگزار باشد و درهرحال خدا را عبادت کند و فرمان برد.

آنگاه همین‌که سخت‌ترین ایام خود را می‌گذراند، دست نیاز به درگاه خداوند برداشته از خدا خواست که او را درروی زمین قدرت دهد و حکومتی عظیم که شایسته‌ی بنده‌ی خدا باشد، ارزانی کند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 10

خداوند دعای سلیمان را شنید و اجابت کرد و حکومتی عظیم، آن‌چنان‌که شایسته‌ی مردان خداست به او عنایت کرد و او را از هر علم و هر قدرتی بهره‌ای داد.

این بود که سلیمان به نیرویی شگفت دست یافت و توانست به خواست خداوند، گروهی از شیاطین را در خدمت آورد که برایش کارهای فراوان انجام دهند. علاوه بر این سلیمان روش گفتار پرندگان را آموخت که با آنان سخن می‌گفت و به آن‌ها فرمان می‌داد و آن‌ها گفته‌ی سلیمان را می‌فهمیدند و از این هم بالاتر که گفتار مورچگان را می‌شنید و اگر سلیمان با پرندگان سخن نگفته بود، مردم نمی‌فهمیدند که حیوانات هم دارای گفتاری هستند و سلیمان گروه بسیاری از جن و انس را در خدمت خود آورد که همه، فرمانش را می‌شنیدند و بناهای کوه‌پیکر می‌ساختند و هرکس از گفته‌ی سلیمان سرپیچی می‌کرد تلخیِ نافرمانیِ خود را می‌چشید.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 11

این بود که حکومت سلیمان روزبه‌روز گسترش یافت و مردمی که از زمان موسی به بعد، در بیابان‌ها سرگردان بودند و در سایه‌ی ظلم و ستمی که با موسی و امامان بعد از او کردند، طعم بیچارگی و پراکندگی را چشیدند، از نو در زمان داود و سلیمان به عزت و آرامش رسیدند و پیامبری و پادشاهی در یکجا در داود و سلیمان جمع شدند و خوبی و برکت در همه‌جا پدید آمد و حکومتی که منتظرش بودند پدیدار شد.

در ایام سلیمان شهرها در آرامش و عدالت به سر بردند و سلیمان معبد بزرگ را برای عبادت مردم بنا کرد و درودیوار آن را هرچه بهتر پیراست تا قبله‌گاه همگیِ نمازگزاران باشد و جایگاهی ساخت که آثار موسی و هارون و کتاب تورات در آن نگهداری شود.

چراکه سلیمان در بزرگداشت شعائر خداوند می‌کوشید و آیات خدا را برای مردم حفظ می‌نمود؛ برخلاف کافران که اگر آثاری از بت‌پرستی باشد نگاهش می‌دارند. ولی آثار مردان خدا را ویران کرده، نابود می‌کنند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 12

سلیمان همچنین دستور داد تا حرف‌ها و استخرها و سدها و دریاچه‌های بسیار بزرگ ساختند تا آب باران و آب رودخانه‌ها در آن‌ها ذخیره شود و برای آبادانی زمین‌ها و کارسازی لشکریان به کار رود.

همچنین در عهد سلیمان کشتی‌های بزرگ ساخته شد و با مردمان همسایه دادوستد آغاز کردید.

پادشاهان آشور و بابل از جاه و جلال سلیمان بیمناک بودند و شهر سلیمان را به‌عنوان شهر عدالت و دیانت و شهر اسلام می‌نگریستند.

و آیا داستان سلیمان را با ملکه‌ی سبا شنیده‌اید؟

یک روز هنگامی‌که همه‌ی لشکریان حاضر بودند و جن و انس و حیوانات و پرندگان در برابر سلیمان صف کشیده بودند، سلیمان از همه‌ی لشکریان پرسش نمود و همه را در جاهای خود یافت مگر هُدهُد که حاضر نبود.

سلیمان گفت:

– چرا هدهد را در این میان نمی‌بینم، آیا از گروه ما دوری گزیده است؟ اگر بدون هیچ عذری از سپاهیان من دوری گزیده باشد، او را توبیخ می‌کنم و یا خواهم کُشت؟

لیکن طولی نکشید که هدهد درحالی‌که خیلی هراسان بود فرا آمد و گفت:

– ای سلیمان! برای تو از سرزمین سبا خبری آورده‌ام، خبری درست و صحیح، من آنان را گروهی بت‌پرست یافتم که نه برای خدا، بلکه برای خورشید سجده می‌کردند، صاحب‌اختیار آنان یک زن است که بر ایشان حکومت می‌کند و عجب تخت بزرگی برایش درست کرده‌اند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 13

سلیمان دریافت که هدهد به کار مهمی رفته است و او را نوازش کرد و گفت:

– اکنون خودت به نزد آنان برو و نامه‌ی مرا بر ملکه فروافکن و ببین چه می‌کنند؟

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 14

آنگاه هنگامی‌که ملکه‌ی سبا نامه را در قصر خود و در کنار خود یافت، با تعجب در آن نگریست و به حاضران گفت:

– داستان بسیار شگفتی است، یک نامه‌ی بسیار دل‌انگیز برای من فرستاده شده است که از سلیمانِ معروف است که آغاز آن «به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان» است. در نامه‌ی سلیمان چنین آمده است که سرکشی مکنید و جنگ و ستیز مدارید و دستور می‌دهم که تسلیم وار به درگاه من آیید.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 15

آنگاه بلقیس روی به مردان جنگی کرده گفت:

– من خواستم تا با شما دراین‌باره مشورت کنم که می‌دانید من هیچ کاری را بدون نظر شما همکارانم انجام نمی‌دهم. اکنون بگوئید بدانم نظر شما چیست و چه صلاح می‌دانید؟

آنان گفتند:

– سرور و سالار ما تو هستی و اختیار با تو است. بنگر هرچه مصلحت می‌بینی، همان را برایت انجام دهیم و هیچ اندیشه مکن که ما مردمان نیرومند و جنگاوری هستیم و به هرچه دستور دهی فرمان‌برداریم.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 16

بلقیس گفت:

– دستگاه سلیمان چیز دیگری است و من فکر نمی‌کنم بتوانیم در برابر لشکریانش استقامت کنیم و می‌دانید که قدرت‌های بزرگ وقتی به سرزمینی هجوم می‌آوردند، آنجا را خراب می‌کنند و کارها را آشفته می‌سازند و بزرگان آنجا را خوار و زبون می‌دارند و می‌دانید که رسم ملوک چگونه است! من مصلحت می‌دانم که هدیه‌ای برای سلیمان بفرستیم و در این مدت، فرستادگان ما دستگاه سلیمان را خواهند شناخت و ما تکلیف خود را خواهیم فهمید.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 17

آنگاه بلقیس بهترین هدایای آن روز را فراهم ساخت و روانه‌ی شهر سلیمان نمود و همین‌که نمایندگان به بارگاه سلیمان رسیدند و آن‌همه حشمت و جلال حکومت او را دیدند، از آورده‌های خویش شرمنده شده، به جای خود فروماندند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 18

سلیمان گفت:

– من گفته بودم که فرمان مرا بشنوید و قانون خدا را پذیرنده شوید و اکنون می‌بینم برای من هدیه‌ها و پیشکش‌ها فرستاده‌اید، من به این چیزها خوشحال نمی‌شوم، این‌ها را خودتان ببرید که به این چیزها دل‌خوش می‌شوید و من به‌زودی با چنان لشکری به‌سوی دیار شما می‌آیم که به شمار نیاید، مگر آنکه گفتارم را بشنوید و فرمانم را گردن نهید.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 19

این بود که سرانجام بلقیس چاره‌ای جز تسلیم ندید و با همراهیانش روی به درگاه سلیمان پیامبر نهاد.

البته بلقیس انسان دانا و سلیمی بود و دوست داشت سلیمان را ببیند و از آیین خدا و کتاب تورات و دستورهای پیامبران آگاهی یابد که در آن روزگار همه‌ی مردم نام سلیمان و آیین پیامبران را شنیده بودند و دوست داشتند ببینند سلیمان پیامبر چگونه آدمی است، چراکه هنوز پس از سال‌های سال مردم داستان موسی و فرعون را زبان به زبان می‌گفتند، کارهای عجیب خداوند را نقل می‌کردند و از موسی و تورات و پیامبران خدا آگاهی‌هایی داشتند.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 20

و آنگاه سلیمان که در کاخ بزرگ خود بود، به اطرافیانش گفت:

– بلقیس یک تخت بسیار بزرگ دارد و اکنون کدام‌یک از شما می‌توانید پیش از اینکه بلقیس اینجا بیاید، تخت او را برای من حاضر کنید؟

مردان جن به یکدیگر نگریستند و بزرگی از آنان گفت:

– من تخت او را برایت حاضر می‌کنم، پیش از اینکه تو از جای خودت برخیزی!

سلیمان چیزی نگفت و یکی از حاضران که در کارها یار سلیمان بود و از دانش خدائی بهره‌ای داشت گفت:

– ولی من آن تخت را برایت می‌آورم، پیش از آنکه چشم‌هایت را برگردانی!

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 21

آنگاه هنگامی‌که تخت بزرگ در برابر سلیمان حاضر گردید، همگان در تعجب فروماندند که چگونه تختی آن‌چنان عظیم در زمانی چنین کوتاه از دیاری بسیار دور به نزد آنان حاضر شده است.

آنگاه سلیمان گفت:

– در حقیقت این بخششی است از نزد خدا که خدا مرا به آن آزموده است که آیا چون قدرت یابم طغیان می‌کنم و یا برعکسِ ستمگران، سپاسگزاری پیشه‌ی خود می‌سازم.

راستی که باید خدا را سپاس گفت که چه نعمت‌ها و قدرت‌ها به ما داده است و اگر برخی مردم ناسپاسی پیشه کنند و نعمت‌های خدا را نادیده گیرند و کفر وزند، البته که پروردگار من از همگان بی‌نیاز است و بزرگواری‌اش بیش از این‌هاست.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 22

سپس سلیمان گفت:

– این تخت را قدری تغییر دهید، ببینیم ملکه می‌تواند آن را بشناسد، یا فکرش به اینجا نمی‌رسد!

وقتی‌که بلقیس وارد شد و تخت را دید، سلیمان گفت:

– آیا تخت شما این‌طور هست؟

بلقیس گفت:

– مثل‌اینکه این همان تخت من است که اینجا آورده شده است و ما قبلاً خبرهای تو را شنیده‌ایم و فرمان‌بردار و تسلیم بوده‌ایم.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 23

آنگاه از ملکه دعوت شد تا به کاخ سلیمان رود و بلقیس با همراهیان به‌سوی کاخ سلیمان آمد و پیشاپیش آنان گام برمی‌داشت و هنگامی‌که به آستانه‌ی کاخ رسید که از بلور آراسته بود و گویی آب در زیر آن جریان داشت، دامن خود را بالا زد تا از آن عبور کند، سلیمان ندا درداده گفت:

– آنجا استخر نیست، بلکه کاخی است که از شیشه و آیینه‌ها ساخته شده است.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 24

بلقیس گفت:

– راستی که ما بر خود ستم می‌کردیم که چیزهای دیگر را با خدا شریک قرار می‌دادیم، من حالا دیگر همراه سلیمان روی به‌سوی خدای جهانیان می‌آورم و دین او را گردن می‌نهم.

مبارک است خدائی که سلیمان را این‌همه‌ جاه و جلال داده است.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 25

همچنین حکومت سلیمان روزبه‌روز عظمت یافت و زندگی دودمان یعقوب که خداپرستان آن روزگار بودند، در امنیت و آسایش کامل قرار گرفت و مردم نمونه‌ی یک حکومت خدائی را دیدند.

و اگر مردم به قانون خداوند گردن نهند، خداوند نعمت‌های فراوان و قدرت‌های شگفت در اختیار آنان می‌گذارد و کلیدهای دانش را به روی آنان می‌گشاید و آنان را از زندگی آسوده و مبارکی برخوردار می‌کند.

و حکومت سلیمان بر جن و انس و دشت و دریا یک نمونه از آن بود و نمونه‌های بزرگ‌ترش در نزد خداست که به هرکی خواهد می‌سپارد.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 26

و تا آن روزگار مسافرت‌های مردم با برخی کشتی‌ها و یا ارابه‌ها بود، لیکن خداوند، نیروی باد را نیز در اختیار سلیمان قرارداد که هرگونه می‌خواست فرمان می‌داد و هرکجا می‌خواست، از فراز آسمان با لشکریانش به آنجا می‌رفت، سلیمان به نیروی باد مسیر دو ماه را در یک روز می‌پیمود و دستگاهی داشت که با شدت از زمین برمی‌خاست و آرام در آسمان قرار می‌گرفت.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 27

و اگر نیروی باد اکنون در خدمت ما نمی‌بود و این‌همه وسیله‌های پرنده را نمی‌دیدیم شاید پرواز سلیمان را بر فراز ابرها باور نمی‌کردیم. ولیکن خداوند آیات و نشانه‌های خودش را برای مردم بیان می‌کند، باشد که از تنگنای کفر و بت‌پرستی بیرون آیند و به نعمت‌های خداوند امیدوار شوند، شاید بدانیم و باور کنیم که جهان، برتر و والاتر و عمیق‌تر از آن است که ما پنداشته‌ایم.

بدین گونه سلیمان بر عظیم‌ترین نیروها دست یافت که هیچ‌کس را یارای برابری با وی نبود.

بااین‌حال، با آن‌همه بناها و لشکریان و خدمتگزاران که داشت هرگز از یاد خدا غافل نبود و پیوسته برای خداوند، فرمان‌بردار بود، نماز را بر هر چیزی مقدم می‌داشت، یاد خدا را بیش از هر چیز می‌پسندید، او با آن‌همه حشمت و جلال، از دست رنج خودش زندگی می‌کرد و کار می‌کرد و مُزد می‌گرفت. او هرگز از اموال عمومی برای خودش برنمی‌داشت.

یادش گرامی باد! راستی که بنده‌ی فروتن و نیکورفتاری بود که هرلحظه با خدا راز و نیاز داشت و او را سپاس می‌گذارد.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 28

در یکی از روزها، سلیمان به برخی از گماشتگانش گفت:

– از هنگامی‌که به خاطر دارم، همه‌ی روزهایم در کارهای این مردم گذشته است. راستی که رسیدگی به کارهای مردم بسیار دشوار است. امروز می‌خواهم قدری آسوده باشم و این یک روزه را استراحتی کنم، دستور می‌دهم که اَحَدی را برای ملاقات با من نپذیرید و کسی را پیش من نفرستید.

و آنگاه درهای ساختمان بسته شد و دربانان به جای خود ماندند و سلیمان به بالای کوشک رفته به تماشای کارگرانی که برایش کار می‌کردند پرداخت.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 29

کارگرانش از اصناف جنیان بودند که سلیمان آنان را به خدمت خود گمارده بود و شاید پذیرفتن این داستان برای شما دشوار باشد و راستی هم پذیرفتن چیزی که از مرز دانستنی‌های ما دورتر است، بسیار دشوار است.

لیکن هنوز چیزی نگذشته بود که سلیمان که دستور داده بود کسی به نزدش نیاید احساس کرد فرشته‌ی مرگ در برابرش ایستاده است.

و آیا این کیست که بی‌هیچ اجازه‌ای به نزد سلیمان آمده است و آیا او از این‌همه قدرت سلیمان نمی‌ترسد؟

خیر، فرشته‌ی مرگ از هیچ‌کس نمی‌ترسد و هنوز سلیمان از جای خود تکان نخورده بود که -درحالی‌که بر عصای خود تکیه داده بود- روح از بدنش گرفته شد و کالبد بی‌جانش همچنان ایستاده ماند و البته هنوز گروه جنیان در برابر او کار می‌کردند و حتی اطرافیان هم جسارت آن را نداشتند که به سلیمان نزدیک شوند. آخَر سلیمان بسیار پرهیبت بود.

قصه‌های قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن 30

تا آنکه سرانجام موریانه عصای سلیمان را خورد و سلیمان بر زمین افتاد و همه دریافتند که دیروقتی است سلیمان مرده است.

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *