قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-نیرنگ-پادشاه

قصه های شیرین فیه ما فیه: نیرنگ پادشاه

قصه های شیرین فیه ما فیه مولوی

 

نیرنگ پادشاه    

 

نویسنده: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

بازنویس: محمدکاظم مزینانی

جداکننده متن مذهبی

به نام خدا

پادشاهی ده کنیزک داشت، هرکدام از دیگری بهتر. روزی آن‌ها از پادشاه خواستند که بگوید کدام‌یک از آن‌ها را بیشتر دوست می‌دارد. او انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت: «فردا این انگشتر نزد کسی خواهد بود که از همه دوست‌داشتنی‌تر است.»

پادشاه دستور داد که زرگرها هر چه زودتر نُه انگشتر دیگر مانند آن بسازند. او به هر یک از کنیزک‌ها، پنهانی یک انگشتر داد و از هرکدام خواست که آن راز را پوشیده نگه دارد.

نیرنگ پادشاه کارساز افتاد. ازآن‌پس هریک از کنیزک‌ها گمان می‌کرد که پادشاه او را بیشتر از دیگران دوست دارد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *