قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-دو-کلمه-رشوه

قصه های شیرین فیه ما فیه: دو کلمه رشوه

قصه های شیرین فیه ما فیه مولوی

 

دو کلمه رشوه

 

نویسنده: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

بازنویس: محمدکاظم مزینانی

جداکننده متن مذهبی

به نام خدا

شیخ نساج بُخارایی، مردی بزرگ و صاحب دل بود. دانشمندان و بزرگان بسیاری به دیدنش می‌رفتند و در برابرش دو زانو بر زمین می‌گذاشتند؛ درحالی‌که این شیخ سواد خواندن و نوشتن نداشت و آن‌ها می‌خواستند که تفسیر قرآن و حدیث از زبانش بشنوند.

شیخ به آن‌ها می‌گفت: «من عربی نمی‌دانم. شما برگردان قرآن یا حدیث را بخوانید تا من معنی آن را بگویم.»

او می‌گفت و چه نکته‌های تازه و شگفتی که از دهانش بیرون نمی‌ریخت!

روزی مردی در برابر شیخ، قاضی شهر را می‌ستود. او می‌گفت که: «کسی مانند آن قاضی در دنیا نیست، چراکه رشوه نمی‌گیرد و تنها برای خدا در میان مردم با دادگری داوری می‌کند.»

قاضی نیز در آنجا بود. شیخ نساج گفت: «اینکه تو می‌گویی او رشوه نمی‌گیرد، دروغ است. تو از نژاد پیامبری و آنگاه او را این‌چنین می‌ستایی؟ آیا این سخنان رشوه نیست؟ چه رشوه‌ای از این بهتر که او را در برابر خودش بستایی!»



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *