قصه های شیرین فیه ما فیه مولوی
بوسهی چراغِ خاموش
نویسنده: مولانا جلالالدین محمد بلخی
بازنویس: محمدکاظم مزینانی
شیخی برای دیدار مردی بزرگ، از هندوستان به ایران سفر کرد. پس از طی این راه دراز، به تبریز رسید و به دیدار آن مرد بزرگ شتافت. نرسیده به درِ اتاق او، صدای او را شنید که میگفت: «ای مرد، بازگرد! بهرهی تو از ما همین بود که شنیدی. برو که اگر مرا ببینی زیان خواهی دید.»
برای بسیاری کسان، سخن کوتاه و اندک بهتر است. برخی نیز بهتر است که چیزی نشنوند؛ همینکه ببینند، بس باشد. همچون بوسهی چراغی افروخته بر چراغ خاموش. چنین چراغی بوسید و رفت و به روشنایی رسید.