قصه های داوینچی
فیل
نویسنده: لئورناردو داوینچی
(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)
مترجم: لیلی گلستان
برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها
میگویند فیلها دارای صفاتی عالیه هستند که حتی در انسانها هم بهندرت دیده میشود. بسیار محتاط، وفادار و درستکارند و به آدابورسوم و سنت هم توجه دارند: وقتی اول ماه میشود فیلها به رودخانه میروند و خودشان را در آب آن خوب میشویند و مدتی را به نگاه کردن و ستایش ماه میگذرانند و بعد به جنگل برمیگردند و هنگامیکه بیمار میشوند، روی زمین دراز میکشند و پاهایشان را هوا میکنند، مثل وقتیکه بخواهند حیوانی را قربانی کنند. وقتی فیل پیری دو دندانش را از دست میدهد، روی دندانهایش دراز میکشد. میگویند که میخواهد دندانهایش را دفن کند و هنگامیکه جوان است، از یکی از دندانهایش برای کندن ریشهها که غذایش را تشکیل میدهند، استفاده میکند؛ اما آن یکی دیگر دندانش را برای جنگیدن، تیز و محکم نگاه میدارد.
وقتی شکارچیها محاصرهاش میکنند و فیلها از فرار خسته میشوند و حس میکنند که باید تسلیم شوند، دندانهایشان را در تنهی درختی فرومیکنند تا بالاخره دندانها کنده شوند و با این کار زندگیشان را نجات میدهند. چون شکارچیها فقط طالب دندانهای آنها هستند.
میگویند آنها در مقابل سیّاحان خیلی مهرباناند: اگر انسانی را ببینند که تنها است و در جنگل گم شده، با مهربانی او را به راه اصلی هدایت میکنند؛ اما بالعکس، از مردمان خطرناک دوری میکنند: از اینکه جای پای آدمی را قبل از اینکه خود آن آدم را دیده باشند، ببینند، از ترس به دام افتادن، محتاط میشوند. میایستند و فریاد میکشند، البته با خرطومشان؛ و بعد به چند گروه تقسیم شده و خیلی بااحتیاط از آن محل دور میشوند؛ اما در مواقع دیگر پشت سر هم حرکت میکنند. پیرترینشان جلو میافتند و مسنترینشان هم در آخر صف حرکت میکند و بهاینترتیب بهخوبی محافظت میشوند.
موجودات کمروئی هستند و فقط به هنگام شب جفتگیری میکنند، آنهم در خفا.
و وقتی صبح شود قبل از اینکه به دیگران ملحق شوند خودشان را در آب رودخانه میشوند. میگویند که آنها مثل دیگر حیوانات بر سر ماده فیلها جنگ نمیکنند و با کسانی که با آنها هم قدرت نیستند، مهرباناند.
وقتی گاو و گوسفندی را میبینند، آنها را با خرطومهایشان پراکنده میکنند تا زیر پایشان له نشوند؛ و هرگز حمله نمیکنند مگر اینکه موردحمله قرار گیرند؛ و اگر یکی از آنها در گودال عمیقی که توسط شکارچیها کنده شده بیفتد، فیلهای دیگر درون گودال را از شاخه و سنگ میپوشانند تا گودال کمعمقتر شود و دوستشان بتواند از آن بیرون بیاید.
به نظر میآید که آنها سنگها را از هم میشکافند و تنهی درختها را با ولع فراوان میخورند.
از رودخانه هم خوششان میآید. چون در ساحل رودخانه لم میدهند و به استراحت میپردازند؛ اما وزن سنگینشان مانع از شنا کردنشان میشود. اگر لازم شود یکی از آنها از میان آب بگذرد، بزرگترها هم به وسط رود میروند و مانع از جریان تند آب میشوند و در ضمن، شکل یک سد را میسازند تا مانع از جریان زیاد آب شوند و کوچکترها بتوانند راحت رد شوند.
اما میگویند که این فیلهای خوب از بعضی از حیوانها خوششان نمیآید. از فریاد خوک بیزارند و وقتی فریاد او را میشنوند، درحالیکه دوستانشان را لگد میکنند، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. از موشها هم بدشان میآید. همچنین از مگسها که خیلی دوست دارند روی پوست فیلها بنشینند. آنها با جمعکردن پوستشان، مگسها را میان چینهای پوستشان له میکنند و میکُشند؛ اما آنطور که در افسانهها میگویند، دشمن اصلی آنها اژدها است: او خود را روی شکم فیل میاندازد. با دُمش پاهای فیل را میبندد و با بالها و پنجههایش، پهلویش را میفشارد و با دندانهایش او را از هم میدرد؛ و البته فیل هم هنگام مرگ روی اژدها میافتد و اژدها از هم میتَرَکد.
«فیل با له کردن این حیوان انتقامش را میگیرد.»
***