قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-عنکبوتی-در-سوراخ-کلید

قصه های داوینچی: عنکبوتی در سوراخ کلید / عاقبت خیالبافی بی هدف

قصه های داوینچی: عنکبوتی در سوراخ کلید / عاقبت خیالبافی بی هدف 1

قصه های داوینچی

عنکبوتی در سوراخ کلید

نویسنده: لئورناردو داوینچی

(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)

مترجم: لیلی گلستان

برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها

جداکننده متنz

به نام خدا

 

مرگ عنکبوت‌های شهر هم مثل مردن عنکبوت‌های صحرا است. حالا ببینیم چطوری:

روزی، یکی از آن‌ها که در خانه‌ای زندگی می‌کرد، فکر جالبی به سرش زد. بعدازاینکه تمام اتاق را با نگاهش زیرورو کرد، بدون اینکه به جریان هوا فکر کند، تصمیم گرفت در سوراخ کلید خانه بسازد.

وای که چه پناهگاه معرکه‌ای! هیچ‌کس به فکرش نمی‌رسید که ممکن است عنکبوت در چنین جایی خانه کرده باشد.

درحالی‌که از گوشه‌ی چشم به چهارچوب در نگاه می‌کرد با خود گفت: «می‌توانم یک تار ضد مگس در آن بالا بسازم» و بعد درحالی‌که از درگاهی در بالا می‌رفت گفت:

– در پائین هم می‌توانم تاری برای شکار حشرات درست کنم.

بله، عنکبوت ما در خواب‌وخیال‌های خوش زندگی می‌کرد. سوراخ کلید آن‌چنان اطمینانی به او داده بود که او را ساعت‌ها با شکارهای خیالی مشغول کرده بود. در عالم خیال شروع کرد به بلعیدن پشه و پروانه.

اما ناگهان صدای پائی، رشته‌ی خیال‌هایش را پاره کرد: عنکبوت‌ها آمدورفت آدم‌ها را خیلی دوست ندارند. عنکبوت ما هم با شنیدن صدای پا، خودش را در ته سوراخ کلید پنهان کرد.

بله، می‌توانید باقی قصه را حدس بزنید: کلیدی جلو آمد، داخل سوراخ شد و عنکبوت و خواب‌وخیال‌هایش را در یک‌چشم به هم زدن لِه کرد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *