کتاب قصه مصور کودکانه
لوسی و گیلاسهایش
ترجمه: سپیده
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک و کتاب کودک
به نام خدا
لوسی درخت گیلاسی در باغ خود داشت و همیشه هنگام فرارسیدن تابستان، گیلاسهای تازه را از درخت خود میچید و در زنبیل میریخت.[restrict]
یک روز هنگامیکه زنبیل گیلاسها را برای فروش به بازار میبرد به گنجشک زردی برخورد کرد.
بالهای گنجشک کوچولو زخمی شده بود و درد میکرد. لوسی که دختر مهربانی بود رو به او کرد و گفت: «ناراحت نباش! اکنون بالهای ترا خوب میکنم.»
لوسی بال گنجشک را بست و خوب از او مواظبت کرد تا کمکم بال گنجشک خوب شد و توانست پرواز کند.
روز بعد که لوسی آخرین زنبیل گیلاسهای خود را برای فروش به بازار میبرد پایش به سنگی گرفت و زمین خورد. بدن لوسی خیلی درد گرفت.
همه گیلاسها روی زمین ریخته بود. لوسی گریه میکرد. گنجشک زرد صدای گربه لوسی را شناخت و از لانه خود بیرون آمد …
گنجشک زرد دوستانش را صدا کرد. گنجشکهای زرد و قهوهای و سبز همه آمدند و گیلاسهای لوسی را جمع کردند و در زنبیل ریختند.
لوسی از اینکه گیلاسها جمع شده بود و میتوانست آنها را در بازار بفروشد خوشحال شده بود. اکنون لوسی دوستان زیادی داشت که به او کمک میکردند.
[/restrict](این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)