قصه-ماهی-حلوا

قصه ماهی حلوا / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

قصه ماهی حلوا

قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

جداکننده-متن

ماهی‌ها از بی‌نظمی‌ای که در قلمرو آن‌ها به وجود آمده بود، ناراحت و ناراضی بودند. هیچ‌کدام از آن‌ها حق یکدیگر را رعایت نمی‌کردند و هر ماهی‌ای، بی‌آنکه به فکر دیگری باشد، به هر طرف که دلش می‌خواست می‌رفت. حتی در مواردی یک ماهی دیگر را کنار می‌زد تا راه خود را باز کند. ماهی‌های قویی‌تر ماهی‌های کوچک‌تر و ضعیف را با ضربه دم می‌انداختند کنار، و گاهی حتی آن‌ها را می‌بلعیدند.

ماهیان با خود فکر می‌کردند: «چه خوب بود اگر ما هم پادشاهی داشتیم تا باقدرت بین ما قضاوت کند.»

سرانجام دورهم جمع شدند تا از میان خود کسی را برای پادشاهی انتخاب کنند؛ کسی را که از همه تندتر شنا می‌کرد و در خدمت ماهی‌های ضعیف بود.

همه ماهی‌ها نزدیک ساحل منظم صف بستند. اردک‌ماهی با دم خود علامت داد و مسابقه شروع شد. مانند تیری که از کمان رها شده باشد، اردک‌ماهی با فاصله کمی پیشاپیش همه و بعد شاه‌ماهی، ریز ماهی و ماهی خاردار و ماهی قنات به دنبال هم با شتاب می‌رفتند. حتی ماهی حلوا به امید کسب جایزه در این مسابقه شرکت کرده بود. ناگهان صدایی به گوش رسید:

– شاه‌ماهی اول می‌شود! شاه‌ماهی اول می‌شود!

ماهی حلوای حسود با آزردگی پرسید:

– که اول می‌شود؟

جواب دادند:

– شاه‌ماهی! شاه‌ماهی!

ماهی حلوا، متکبرانه، با دهانش شکلک درآورد و گفت:

– شاه‌ماهی لخت‌وپتی! شاه‌ماهی لخت‌وپتی!

به مکافات این تمسخر، از آن زمان تاکنون دهان ماهی حلوا کج باقی مانده است.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *