قصه قرآن «ارمیای پیامبر» سقوط اورشلیم
تصویرگر: صادق صندوقی
تاریخ چاپ: 1332
فرایند OCR، بازخوانی، بهینهسازی و تنظيم: آرشیو قصه و داستان ايپابفا
بنام خدا
این کتاب را با جملاتی چند از کتاب ارمیای نبی باب ششم آغاز میکنیم:
خداوند میگوید:
ای خاندان اسرائیل، اینک من امتی را از دور بر شما میآورم، امتی که زور آورند… و امتی که زبان ایشان را نمیدانی و گفتار ایشان را نمیفهمی … و جمیع ایشان جبارند. خرمن و نان تو را که پسران و دخترانت آن را میباید بخورند خواهند خورد و شهرهای حصار دار تو را که به آنها توکل مینمایی، با شمشیر هلاک خواهند ساخت… پس غریبان را در سرزمینی که از آنِ شما نباشد بندگی خواهید کرد.
نیروی ایمان
داود و سلیمان، معبد بزرگ اورشلیم را برای مردم خداپرست بنا کردند.
در روزگار آنان، شهر اورشلیم، از نیرومندترین شهرهای دنیا بود. داود و سلیمان در این شهر به عدالت حکومت کردند و مردم را به نماز و به پاکی دستور دادند. آنان خدای یگانه را میپرستیدند و بتها و بتپرستان را دشمن میشمردند، به قانون تورات عمل میکردند، از راه و رسم مشرکان پیروی نمیکردند.
کفران نعمت
پس از داود و سلیمان، مردمی آمدند که نماز را سبک شمردند و قانون تورات را خوار و بیمقدار گرفتند و راه شهوتها پیش گرفتند، آیین تورات را رها کردند و به آیین مشرکان و بتپرستان روی آوردند و راه و رسم داود و سلیمان را بد و غلط شمردند، خود را جدیدی و آنان را قدیمی بهحساب آوردند.
تقلید از بیگانگان
در آن روزگار، دنیا طور دیگری بود. هر شهری بتی و بتخانهای داشت، بیشتر مردم بتپرست بودند. مصر، کَلده و آشور کشورهای بزرگ آن روز بودند. راه و رسم مردم مصر و کلده و آشور، سرمشق دیگر مردم بود. بابل، عروس شهرهای آن روزگار بود. بتخانه و بتکده بابل شهرت جهانی داشت. مردم در مورد بتهای بزرگ بابل و آشور داستانهای زیادی شنیده بودند، ساختمانهای هیچ شهری به ساختمانهای بزرگ و شگفتآور بابل و آشور نمیرسید.
توجه به ظاهر
مردم بابل لباسها و آدابورسوم خاصی داشتند: موی سر را به شکل خاصی از نزدیک گوشها میتراشیدند، ساختمانهای بسیار بزرگ داشتند، مجسمه گاوهای بالدار و شیر و دیگر حیوانات، زیبایی و شکوه خاصی به شهر بابل داده بود. صنایعدستی و کتابهای گلی فراوان داشتند. بت مَردوک بزرگترین بتهای آن روز در بابل بود. بتهای عِشتاروت و بعل و شمس و آلهه آسمان نیز در دیگر جاها پرستش میشدند.
فرار از خویشتن
اعیان زادگان اورشلیم یک دل نه، صد دل شیفته راه و رسم مردم بابل بودند. رقصها و مراسم پایکوبی بتپرستان برای آنان خیلی شگفتانگیز مینمود. اعیان زادگان اورشلیم در لباس و در آرایش و در افکار خود از مردم بابل پیروی میکردند. آنان مردم بابل را نمونه تمدن بشری میپنداشتند و قانون تورات در نظر آنان بیمقدار میآمد و مراسم بتپرستان را به دین توحید ترجیح میدادند و مردم جاهل، پیوسته اینچنین بودهاند.
بدیهای اعمالشان در نظرشان خوب جلوه میکرد.
گرایش فرعونیان مصر
اعیان زادگان هرکدام به راهی میرفتند. گروهی به مردم سفارش میکردند تا از مصریان پیروی کنند تا سعادتمند شوند. اینان برای آلهه «خورشید» بُخورات و نذورات میبردند و آرایشی همچون مصریان داشتند و فرعونیان را میستودند.
نفرت از خویشتن
گروه دیگر پیروی از بابلیان را سفارش میکردند. اینان برای آلهه مردوک بخورات میبردند و فرزندان خود را در معبد بعل میسوزاندند و در شهرهای خود به تقلید از بتپرستان بابل، آتشها روشن میکردند و رقصها و پایکوبیهای بابلیان را میستودند و آرایشی همچون بابلیان داشتند. اینان چیزفهمهای آن روزگار به شمار میآمدند.
ستایش از دیگران
در هیچ کجا خبری از تورات نبود. مردم، افسانههای بتها و تاریخ بتکدهها را با شوق فراوان میشنیدند؛ ولی به آنچه تورات برایشان میگفت، گوش نمیدادند. آخر کسانی که دوست دارند همچون بتپرستان، زن و مرد، در گناهان آزاد باشند چگونه میتوانند از شنیدن احکام تورات خشنود شوند؟! توراتی که گناهان را جایز نمیشمارد و بتپرستان را گرامی نمیداند.
بریدن از خویشتن
پیوسته، روزبهروز مردم بدتر و بدتر میشدند. از هزار نفر، یک نفر هم نبود که در راه خدا محکم باشد. هر کس به تورات موسی عمل میکرد، نادان و قدیمی خوانده میشد. هرکس بر طبق آیین بابلیان و مصریان و آشوریان و ایلامیان رفتار میکرد، چیزفهم و جدیدی و روشنفکر و اجتماعی بهحساب میآمد. برای اینکه بتها و بتکدهها پسند روز و پسند همگان بودند. آنچه تورات دستور داده بود، مردم به ضدش عمل کردند. مردم از نام تورات ننگ داشتند و همهجا سخن از بابل و بعل و مردوک و عشتاروت بود. شاعران در عظمت بتکدهها سخنان فراوان ساختهوپرداخته بودند؛ ولیکن دین خدا سخنگویی نداشت.
نرسیدن به دیگران
به روزگار سلیمان و داود، مردم، بیشتر خداپرست و خداترس بودند. تا آنجا که مردمی چون داود و سلیمان بر آنان حکومت کردند؛ در آن روزگار، سلیمان و داود پیامبر، کمترین اعتنایی به جهان مشرکان نداشتند و در علم و هنر و کار و کوشش، بر پای خود استوار بودند و مردم هر دیار از آنان میترسیدند و آرزوی روزگاری چون آنان داشتند.
پشت پا زدن به همهچیز
لیکن پس از داود و سلیمان و سموئیل پیامبر و طالوت پادشاه … مردمی دیگر آمدند. اینان خود به سستی افتادند و دنبالهرو جهان مشرکان و بتپرستان شدند و در نزد بتپرستان هم خوار و زبون گردیدند و بتپرستان هم از آنان بیزار شدند و ارزش و احترام خود را از دست دادند، و به تقلید بتپرستان گرفتار آمدند، و از تورات و از دین خدا بریدند، و به علم و صنعت و دنیای بتپرستان هم نرسیدند، و هنوز گمان میکردند باید بیشازپیش از بتپرستان پیروی کنند تا سعادتمند شوند.
توجه جهان مشرکان
این بود که نماز را رها کردند، در هرچه دلهایشان میخواست روان شدند، همه و همه کوشیدند تا همرنگ مشرکان بابل و مصر شوند، گویی هرگز توراتی نداشتهاند و گویی هرگز قانونی برایشان نبوده است.
در فنون بدیها همرنگ بتپرستان شدند و علت همه بدبختیهای خود را در اثر عمل به تورات شمردند، و خروج موسی را از مصر زشت و بیمورد خواندند و چنین گمراهیها، در نظر آنان راه اصلاح جامعه آمد و معبد اورشلیم را تاراج کردند و مردم را از یاد تورات و از معبد سلیمان بازداشتند، و روانه بتکدهها شدند.
سنخاریب، زنگ خطر
این بود که مشرکان هم از اینهمه شرارت مردم اورشلیم بیزار شدند و گفتند: چرا باید این قوم که فرزندان پیامبران هستند اینگونه شرور و ناسپاس باشند که خانه خدایشان را هم خراب کنند؟
این بود که مشرکان جرئت کرده به اورشلیم حمله آوردند. این بود که سنخاریب پادشاه، روانه اورشلیم گردید و سستی مردم اورشلیم مسلّم شد. لیکن هنوز مردم پندی نگرفتند و از حمله دشمنان درسی نیاموختند و ریشه سستیهای خود را نشناختند و از خواب غفلت بیدار نشدند.
پیامبر نزدیک شدن خطر را اعلام میدارد
و اینجا بود که خداوند، ارمیای پیامبر را فرستاد تا قوم سست دلان را بترساند، که آیا از خدا پروا ندارند، که آیا خدا را نهادهاند و پیرو بتهای ساخته شده دستهای مشرکان شدهاند، که آیا پیمان خدا را به یاد نمیآورند و از اینهمه شرارت سیر نمیشوند؟ آیا نمیدانند که همه این بتها پلید و باطل و بیهودهاند؟
توجه به قانون خدا را ارتجاع میشمارند
در آن روزگار که عظمت و شکوه بتکدههای بابل، چشمها را خیره کرده بود و بابل «عروس جهان» و مهد تمدن به نظر میرسید، مردم دیگر انتظار نداشتند که بار دیگر یک نفر پیدا شود، که بازهم از پرستش خدای واحد یاد کند، و پرستش بتها را و بخصوص بتهای بابل را نکوهش کند و این بود که گفتگوها درگرفت.
گروهی که به دنیای خویش مغرور شده بودند گفتند: ای ارمیا! آیا بازهم میخواهید ما را بیچاره کنید؟ آیا میخواهید ما را به عقب برگردانید و راه و رسم خشک و بیهوده قدیمیها را زنده کنید و بازهم سخن از موسی و ابراهیم و تورات و نماز و دعا پیش آورید؟
زن در استخدام جهان مشرکان
زنانی که خود را روشنضمیر و آگاهدل میدانستند گفتند: ما هرگاه برای آلهه شمس هدیهها بردهایم شادکام و پیروز شدهایم، همهی دیارها و شهرها، بتها و بتکدهها دارند. مصریانِ هوشمند، بتهای گوناگون دارند. بابلیان و آشوریان بتکدههای باشکوه دارند. آخر چرا ما باید در ردیف این مردم نباشیم؟ مگر چه چیزِ ما از اینها کمتر است؟ البته که ما به معبد شمس خواهیم رفت و برای آنجا بخورات خواهیم برد!
ظواهر بتپرستی حتی به معبد سلیمان هم راه یافت
هرچند ارمیا، مردم را به اطاعت از شریعت دعوت کرد، مردم نشنیدند و در فنون شرارتها و گناهان روان شدند و برای بتهای اقوام و شهرهای بیگانه، بتخانهها و آتشکدهها ساختند و خود را متمدن شمردند و معبد سلیمان را هم جایگاه بتان ساختند.
پیامبر وقوع خطر را اعلام کرد
ارمیا با اندوهی فراوان برای آنان اعلام کرد و گفت: اکنونکه بههیچروی به راه خدا مستقیم نمیشوید دانسته باشد که خداوند شما را تسلیم دشمنانتان خواهد ساخت و گروه جبّاران را بر شما خواهد فرستاد، و دیوارها و حصارهای شهرهایتان فرو خواهد ریخت و دشمنانی که بر شما رحم نمیکنند و شیون و زاری شما را نمیفهمند شما را درهم خواهند شکست و نان و آذوقه شما را خواهند برد و شما را بردگان و اسیران خویش خواهند ساخت. باشد که پیمان خدا را به یاد آورید!
پندگوی امین را به زندان افکندند
کسانی که گوششان به پندی بدهکار نبود گفتند: این ارمیا را به زندان افکنید که او دشمن ما و دشمن دیرینه ملت ماست و پیروزی دشمنان ما را آرزو میکند و با دشمنان، بر ضد ما همکاری دارد.
ثروت و سرمایه مردم اورشلیم
این بود که ارمیا را به سیاهچالی افکندند که نه بوی نسیم به آنجا میوزید و نه پرتو آفتاب بر آنجا میتابید و نه از آسایش بهرهای داشت. ارمیا را به زندان افکندند و خود به غفلت افتادند و نصایح گرانبهای ارمیا را نشنیدند.
دشمنان را بهسوی خود میخواند
در همهی شهر یک نفر خیرخواه بود که او را هم به زندان افکندند و شریرها را در کارهایشان آزاد گزاردند و به طلاها و نقرههایی که داشتند خشنود شدند و ستمگران، چیرهتر و زیردستان، بیچارهتر و گرفتارتر شدند. توانگران، اندوختههای فراوان انباشتند و بیچارگان از هستی خود ساقط شدند و هنگام آن شد که دشمنان، روانه اورشلیم ستمپیشه شوند.
تصمیمی شوم برای اورشلیم
مردی که باید اورشلیم را برمیافکند، اکنون از مادر زاده شده بود و شرایط کار برایش فراهمشده بود. او همان «بختالنصر» بود که در ستمگری و جباری مانند نداشت و انواع فنون ظلم و ستم را خوبتر از هرکسی میدانست و در دلش کمترین رحمی و ترحمی یافت نمیشد و برای خودش چنگیزی بیمانند بود و به کار تنبیه مردم اورشلیم میآمد و البته داستان چنگیز را خواهیم خواند.
دشمنان فرامیرسند
سستیهای مردم اورشلیم، و اندوختههای طلا و نقره فراوانی که داشتند و ستمگریها و بیعدالتیهای توانگران و سرکشیها و طغیانهای بیچارگان و شرارت و موذیگری خاص اورشلیمیان دنیاپرست آن روز، برای مردی چون بختالنصر کافی بود که او را روانه اورشلیم سازد.
دشمنترین دشمنان
این بود که بختالنصر، آن مرد بیرحمِ سختانتقام، به بتهای خویش قسم یاد کرد که البته البته اورشلیم را با خاک یکسان کند و جویها را از خون مردم رنگین سازد و گروه فراوانی را اسیر کرده به جهت تعمیر بناها و کار گل به شهر بابل کوچ دهد، و در همهجا در تعقیب اورشلیمیان باشد، و این را به فرزندان خود نیز وصیت کرد.
دیوارها فرومیریزند
افواجی که بر عرابهها سوار بودند، که فریادشان بر دلها لرزه میافکند، که هرگز از دشمن نمیگریختند و در ستمگری شهرهی روزگار بودند با شمشیرهای آهیخته، همچون مغولان جنگی روانه اورشلیم بزهکار شدند.
مردمی که قانون خدا را نخواستند
مردم اورشلیم که هرکدام دل به سویی داشتند و هرکدام میل با بتی داشتند، تابوتوان خود را از دست دادند و دیوارهای بلندشان که نگهبان شهرهایشان بود در هم فروریخت و دشمنانِ جبّارِ خونخوارِ کینهتوزِ بیرحم، بر آنان چیره شدند و بیهیچ پیمانی وارد شهر شدند و فتنهای عظیم پدید آمد.
قانون خدا نیز از آنان گرفته شد
شهر اورشلیم با خاک یکسان شد و معبد سلیمان از مردم گرفته شد – و سزاوارشان بود – و بین مردم و تورات جدایی افتاد و اموال و اندوختهها و آذوقه و خوراک مردم، بهره دشمنان خونخوارشان گردید. اعیان و اشراف و خُرد و پیوندشان کشته شدند و کارگران و زحمتکشان اسیر شدند و ارمیا و یارانش از زندان پادشاه آزاد گردیدند و روانه دیاری دیگر شدند.
و سرانجام…
و خداوند اوضاعواحوال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنان خود اعمال و رفتار خود را تغییر دهند، و خداوند هیچ قومی را هلاک نمیکند، مگر اینکه قبلاً آن قوم را از پایان کارهایشان میترساند و میآگاهاند و اگر اینان از حمله سنخاریب پند گرفته بودند و به قانون خدا بازگشته بودند، اینچنین خوار و گرفتار نمیشدند و اگر گفتار ارمیا را شنیده بودند اینچنین هلاک نمیشدند.
سنت خدا اینچنین است
از روز نَخُست، کارها از سوی خدا بوده است و بعدازاین هم کارها در دست خداست؛ لیکن برخی به جهالتافتادگان، کارها را از سوی بتها شمردند و بیم و امید به آنها بستند و برخی دیگر، طبیعت را و اتفاق را دستاندرکار جهان شمردند و به گروه مشرکان پیوستند و بهزودی گروه ستمگران خواهند فهمید که پایان کار چگونه خواهد بود.
بیدارباش
سقوط اورشلیم و قرآن
در قرآن چنین میخوانیم که میفرماید: ما در کتاب «تورات» اعلام داشتیم که شما بنیاسرائیل، دو نوبت فساد میکنید که چون نوبت اولین «فسادگری شما» فرارسید، برانگیختیم بر شما بندگانم را (بختالنصر و سپاهیانش) که سخت نیرومند و وحشتانگیز بودند، که در لابهلای شهرها جستجو کردند و شما را یافتند و کشتند «و بود وعدهای انجام یافته.»
و چون نوبت دوم فرارسد، که تباه دارد رویهایتان، که داخل شوند مسجد (اورشلیم) را، آنچنانکه در نوبت اول، بختالنصر و سپاهیانش داخل شدند، تا ویران کنند آنچه افراشتهاند، ویران کردنی.
(و در آن کتاب به بنى اسرائیل اعلام کردیم که قطعاً دو بار در سرزمین فلسطین فساد به پا خواهید کرد و هر بار به سرکشى بزرگى دست خواهید زد.
ما نیز هر دو بار از شما انتقام خواهیم گرفت. پس چون زمان تحقق وعده انتقام ما به سزاى نخستین بار از آن دو سرکشى فرا رسد، بندگانى از خود را که سخت جنگاورند به سوى شما بسیج مى کنیم. آنان در میان خانه هاى شما درمى آیند و شما را سرکوب مى کنند، و این وعده اى انجام شدنى است.
و پس از چندى چیرگى بر دشمنانتان را به شما باز مى گردانیم و شما را با اموال و پسرانى فراوان یارى مى دهیم و نفرات شما را بیشتر مى گردانیم.
این شکست و پیروزى نتیجه عملکرد خودتان است. اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده اید و اگر بدى کنید به خود بدى کرده اید. و چون زمان تحقق وعده انتقام ما به سزاى سرکشى بعدى شما فرا رسد، باز هم بندگانى از خود را بسیج مى کنیم تا چهره هاى شما را اندوهگین کنند و به مسجدالاقصى درآیند و حرمت آن را بشکنند و آن را ویران کنند، چنان که نخستین بار بدان جا وارد شدند و بر هر چه چیره مى شوند، به کلّى آن را تباه سازند.
پس اگر بعد از آن توبه کنید و به اطاعت خدا بازآیید، امید است پروردگارتان بر شما رحمت آورَد و شما را نجات بخشد، و اگر دیگر بار به فساد و طغیان روى آورید ما نیز به عقوبت شما باز مى گردیم، و بدانید که ما دوزخ را براى کافران تنگنایى قرار داده ایم که نتوانند از آن بگریزند.) (سوره اسراء)
پایان
(این نوشته در تاریخ 22 جولای 2022 بروزرسانی شد.)
سلام و دست مریزاد ، خیلی خوشحال شدم که این کتابهارو بعد از چند سال دوباره اینجا میبینم ، یادش بخیر داستانهای قران رو پدرم میخرید وما میخوندیم ، خیلی کتابهای زیبایی بودن مخصوصا تصویر گریهای داخل کتاب ، خیلی زیبا کشیده شده بودن ، من کتاب یوسف و زلیخارو خونده بودم دقیقا داستان و نقاشیش به همین صورت بود ، حیف کتابشو از دست دادیم درست یادم نمیاد کتابش چی شد .. چند روز پیش خواستم یه مطالبی در مورد داستانهای تاریخی بنوبسم یاد این کتابها افتادم گفتم یه جستجو بزنم که از شانس خوبم به این سایت برخورد کردم وخیلی خوشحال شدم جا داره از شما برای سایت خوبتون تشکر کنم واقعا متشکرم پیروز و موفق باشید
سلام
ممنون از دیدگاه خوب شما.
خوشحالیم از اینکه بتونیم خدمتی به کاربران عزیز ارائه کنیم.
سلام . ممنون از دیدگاه خوبتون که به ما امید میده. خوشحالیم از این که تونستیم باعث خوشحالی شما بشیم و خاطراتتون رو زنده کنیم.