قصه عامیانه ارمنی
یک قطره عسل
گردآوری و ترجمه: گیورگیس آقاسی
به نام خدا
روزی مردی دهاتی به ده مجاور رفت. چوبدستی خود را بر دوش نهاده و سگ پاسبان کوچکش هم به دنبالش درحرکت بود. آن مرد وارد دکان ده همسایه شده و به دکاندار گفت: روزبهخیر همسایه، من قدری عسل میخواهم و آیا شما عسل خوب دارید یا خیر؟
دکاندار جواب داد: بله برادر، من عسل خوب دارم و عسل من نظیر ندارد و شما خودتان از هر کوزه که مایل هستید انتخاب کنید.
چون عسل موردنظر انتخاب شد، دکاندار پیمانهای از آن را درون بادیۀ گلی مرد دهاتی ریخت و در حین انجام این کار قطرهای از آن عسل روی زمین ریخت.
مگسی از کنجی پیدا شده و بر آن قطرۀ خوشطعم و شیرین و معطر نشست.
گربه تیزهوش دکاندار در یک آن بهطرف مگس جسته و با یک ضربه پنجه آن را له کرد.
سگ مرد دهاتی به دیدن گربه شروع به پاس کردن نمود و بهطرف حیوان خیز برداشته و در یک چشم به هم زدن گربه دکاندار را خفه کرد.
دکاندار به دیدن این صحنه دچار غضب شده و از کشته شدن گربهاش در مقابل چشمهایش خشمگین گشت و با پیمانهای که در دست داشت ضربه محکمی بر سر سگ بختبرگشته زد و فریاد برآورد: این هم سزای تو که گربه نازنین مرا کشتی.
سگ بیچاره نیز بیحس و بیجان کنار لاشه گربه افتاد.
دهاتی خشن و غضبناک به دیدن این صحنه، بهطرف دکاندار حمله کرد و فریاد زد: خانهخراب، چرا حیوان زبانبسته را کشتی؟ تو سگ پاسبان و دوست وفادار مرا کشتی! الآن به تو نشان خواهم داد که چگونه باید ضربه زد! و در حین ادای این حرف چوبدستی سنگین خود را با تمام قدرت بر سر دکاندار زده و او را مقتول ساخت.
عابری که ازآنجا گذر میکرد، این صحنه را دیده و با وحشت فریاد زد: جنایت! جنایت! کمک، همسایهها کمک کنید.
صدای او در ده پیچیده و در یک آن، مردها، زنها و بچهها از هر کنج و بیغولهای خارج شده و با چوب و مشت به جان دهاتی نگونبخت افتادند و فریاد زدند: این است رسم تشکر و همسایگی؟ تو برای خرید آذوقه به ده ما آمدهای. ولی برادر ما را در دکان خودش کشتهای.
دهاتی بیچاره نیز در زیر ضربات انتقامجویانه آن عده، بیجان در کنار جسد سگش غلتید.
دهاتیها به دهی که آن مرد ازآنجا آمده بود چنین خبر فرستادند: بیایید و جسد قوموخویش وحشی خودتان که سزای اعمال خودش را دیده است ببرید
دهاتیان همسایه، از شنیدن خبر کشته شدن همولایتی خودشان به دست اهل آن ده سخت خشمگین شدند. همه مردها، زنها و بچهها، که برخی از آنها حتی مسلح به تفنگ و شمشیر، یا تبر و داس و بیل بودند بهطرف ده همسایه هجوم بردند و فریاد کشیدند: از لانه خود به درآیید ای حیوانات کثیف! ای جنایتکاران ترسو، شما که شمشیر به روی میهمان خود، به روی کسی که برای سودا به ده شما آمده است میکشید، بیرون بیایید و مردانه بجنگید. زیرا همه شما را از دم تیغ خواهیم گذراند.
اهل آن ده که اینچنین مورد ناسزا و تهمت قرارگرفته بودند، به خروش درآمده و با حمیّت بسیار سلاح برداشتند و به مقابله با مهاجمین پرداختند. بهسوی هم شلیک نموده و برای هم تیغ کشیدند. بدان گونه که سحرگاهان از هیچیک از طرفین، احدی باقی نمانده و همگی به خاک و خون غلتیده بودند.
و اما چنین اتفاق افتاد که هرچند این دو ده مجاور کاملاً به هم نزدیک بودند، معهذا مرزهای دو قلمرو از بین آنها میگذشتند، بدین معنا که حدفاصل این دو ده سرحد به شمار میرفت و هر یک از دو ده خراج پرداز یک کشور و یک سلطان بود. وقتیکه خبر قتلعام اهالی یکی از آن ده به سلطان آن سرزمین رسید، دستور داد تا همهجا چنین جار بزنند:
همهکس بداند و آگاه باشد که اهالی وحشی کشور همسایه، در نهایت پستی و ناجوانمردی به حدود کشور ما تجاوز نموده و برادران و خواهران ده مرزی ما را که در نهایت صلح و صفا به خواب فرورفته بودند، از دم تیغ گذرانده و به هیچکس رحم نکردهاند و حال بر ماست که انتقام خون آن عزیزان را بگیریم، و ما برخلاف میل خود، از خداوند مدد خواسته و سلاح برمیداریم و تفنگ بر دوش میاندازیم و به جنگ با دشمنان سرزمین خود میرویم تا احقاق حق کنیم.
در همان حین سلطان سرزمین همسایه نیز پس از شنیدن خبر این واقعه دستور داد تا جار بزنند که:
– ما در محضر خداوند و در برابر بشریت در قبال عمل وحشیانه و ناجوانمردانه کشور همسایه که تمام موازین قانونی را لگدمال کرده و به ده ما حمله و همه را قتلعام کردهاند، اعتراض کرده و بهناچار، برخلاف میل خود، به خاطر قصاص جنایتکاران و انتقام خون هموطنان، و به نام عدالت و شرف، همه یکصدا شده و شمشیرهای خود را در راه آزادی از نیام میکشیم.
نتیجه امر خیلی وحشتناک و خونین بود. غرش توپها همهجا شنیده شد و آتش گلوله و دَم شمشیر زمین را رنگین ساخت. خون مانند آب، جاری شد و شهرها و دهات با خاک یکسان شدند. قحطی و بیماری همهجا را فراگرفت و از آنهمه طراوت و زیبایی جز پژمردگی و زشتی حاصله از جنگ چیزی باقی نماند، آنان که جان سالم به در برده بودند، با وحشت از هم میپرسیدند: راستی چه چیزی باعث وقوع این مصیبت شد؟ آخر ای خدای بزرگ، این بلا چگونه نازل شد؟
پایان
(این نوشته در تاریخ 11 اکتبر 2021 بروزرسانی شد.)