قصه صوتی کودکانه
هدیه تولد بابا سنجاب
+ متن فارسی قصه
به جای قهر کردن، دوست باشیم
قصهگو: خاله مریم نشیبا 62#
شب به خیر کوچولو
به نام خدای خوب و مهربان
سلام به روی ماه تکتک شما کوچولوهای ناز و قشنگم. شبتون به خیر، عزیزهای من. انشا الله همهتون خوبین. دماغهای فندقی تون هم چاقه.
خب، الهی شکر که همهتون سلامتین. راستی، اگر امروز تولد بعضی از شما کوچولوهاست، روی ماهتون رو میبوسم و میگم تولدتون مبارک. آخه اسم قصهمون هست:
«هدیه تولد بابا سنجاب»
موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک و سمورک یک روز صبح، خوشحال و خندان رفتند دم در خانهی سنجاب کوچولو تا باهاش بازی کنند. ولی سنجاب کوچولو که خیلی ناراحت و بیحوصله به نظر میرسید، به آنها گفت: «نه بچهها، من امروز اصلاً حال و حوصله بازی کردن ندارم.»
بعد هم در خانهاش را محکم بست به روی دوستهاش. موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک و سمورک خیلی از کار سنجاب کوچولو ناراحت شدند.
موش مشی گفت: «بیاین با سنجاق کوچولو قهر کنیم.»
بچه خرس و جوجه اردک هم گفتند: «آره، باید باهاش قهر کنیم.»
اما سمور کوچولو با نظر دوستهاش مخالف بود. اون یه کمی فکر کرد و بعد گفت: «نه، قهر کار بدیه. ما نباید با سنجاب کوچولو قهر کنیم، اون حتماً برای این کارش یک دلیلی داره. من میرم و ازش میپرسم.»
سمور کوچولو یکبار دیگه درِ خانه سنجاب کوچولو اینها رو زد. سنجاب کوچولو وقتی در را باز کرد، خیلی عصبانی شد. خواست در را ببنده که سمور کوچولو پاشو گذاشت لای در و اجازه این کار رو به اون نداد. بعد هم به سنجاب کوچولو گفت: «سنجاب کوچولو، تو دوست مایی. باید بهمون بگی از چی ناراحتی. شاید بتونیم بهت کمک کنیم.»
آن روز، سنجاب کوچولو سمورک را دعوت کرد به خانهشون. بعد همینطور که داشتند باهم شربت توتفرنگی و کلوچه خانگی میخوردن، سنجاب کوچولو به سمورک گفت که فردا تولد بابا سنجابه و اون هیچ هدیهای آماده نکرده.
سمورک کمی فکر کرد؛ اما فکرش به جایی نرسید. برای همین هم رفت تا با دوستهاش، یعنی موش مشی و بچه خرس و جوجه اردک مشورت کنه. موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک با دقت به حرفهای سمورک گوش دادن. بعد موش موشی گفت: «حالا که اینطوره، بهتره همهمون بریم خونههامون و هر چی داریم بیاریم برای سنجاب کوچولو، بلکه بتونه باهاشون یک هدیه برای بابا سنجاب درست کنه.»
بچهها، موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک و سمورک کوچولو رفتند خونههاشون. یک ساعت بعد، همگی برگشتن تا باهم برن خونهی سنجاب کوچولو و بهش کمک کنن تا برای بابا سنجاب هدیه درست کنه.
وقتی رسیدند به خانه سنجاب کوچولو، سمورک پرسید: «خب، حالا بگین ببینم شما برای سنجاب کوچولو چی آوردید؟» بعد هم گفت: «ما تو خون مون یه کم آرد داشتیم، من یه سبد آرد برای سنجاب کوچولو آوردم.»
سنجاب با دلخوری گفت: «آرد؟ آخه من با آرد چی برای بابا سنجاب درست کنم؟»
موش گوشی گفت: «ما هم تو خونهمون یک عالمه روغن کنجد داشتیم، من یککم روغن کنجد آوردم.»
سنجاب کوچولو با دلخوری گفت: «روغن کنجد! آخه من با اون چی کار کنم؟»
جوجه اردک گفت: «من هم برای سنجاب کوچولو چند تا تخممرغ آوردم. بله، خامه هم آوردم.»
سنجاب کوچولو با دلخوری گفت: «تخممرغ و خامه! آخه من با اونها چه کار کنم؟»
خرسک گفت: «شکر چی؟ با شکر هم نمیشه هیچی درست کرد برای بابا سنجاب؟ من برات یک عالمه شکر آوردم.»
سنجاب کوچولو یه کم فکر کرد، بعد با خوشحالی گفت: «فهمیدم! من میتونم با این چیزهایی که شما آوردید یک کیک خوشمزه درست کنم.»
موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک و سمور کوچولو هم گفتند: «وای، چقدر عالی! ما هم بهت کمک میکنیم.»
آن روز، موش موشی و بچه خرس و جوجه اردک و سمور کوچولو به سنجاب کوچولو کمک کردند تا برای تولد بابا سنجاب یک کیک خامهای بزرگ و خوشمزه درست کند.
وای، چه کیکی، بچهها! دهن تون آب افتاد؟ قربونتون برم. فردا بگین مامان یا عزیزانی که توی خونه بلد هستند، براتون یک کیک خوشمزه درست کنند. تو خونه درست کردن خیلی ساده است و خیلی هم سالمه. آرد و شیر و تخممرغ و دیگه چی میخواد؟ روغن و حالا هر چی که دوست دارین توش بریزین. انواع میوهها. نوش جونتون! انشاءالله که تولد بابا سنجاب به خوشی و خوبی بگذره.
کوچولوهای نازم، موقع خوابتونه. بخوابید انشاءالله تا صبح خواب تولد ببینید. تولد، تولد، تولدت مبارک!
خدا نگهدار همگی شما.
گنجشک لالا
سنجاب لالا
آمد دوباره مهتـــاب، لالا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
گُل زود خوابیـــد، مثلِ همیشـــه
قورباغه، ساکت! خوابیــده بیشـه
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
جنگل لا لالا
برکه لا لالا
شب بر همه خـوش تا صبحِ فــردا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
(این نوشته در تاریخ 13 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)