قصه صوتی قدیمی کودکانه
ننه نقلی و موجود فضایی در جنگل
آغار داستان:
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکی نبود. یه روزی از روزها که هوا صاف بود و خورشید خانم نور طلایی رنگ خودشو روی درختهای بلند جنگل پاشیده بود و گلهای جنگلی با رنگهای قشنگ خودشون به جنگل شکل تازهای داده بودند، آقا خرگوشه کنار یه چشمه نشسته بود و داشت فکر میکرد…
(این نوشته در تاریخ 21 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)
وای خداااا من پرت شدم به 30 سال قبل
وای من بچه بودم عاشق این نوار قصه م بودم
یاددددش بخیر ، مرسی که گذاشتین ❤❤❤
یادش بخیر کوچولو بودم چقدر با ذوق گوش میدادمو تصویرسازی میکردم یاد اون دوران افتادم?
سلام یاخدا ..ممنونم من دهه شصتی ام کودکی هام با ابن خاطره ها بود خیرتون بده نمیدونین چقد خوشحال شدم.اصلا فکرشو نمیکردم تو سایت بتونم پیداش کنم..خدایا خدایا شکرت شکرت???