قصه شب کودکان
نی و درخت مغرور
قوی و منعطف باش
– تصویرگر: جین پیر برتراند
– مترجم: سید حسن ناصری
– برگرفته از: مجموعه قصه های شب 5
در کنار رودخانه درخت بلوط بزرگی بود که شاخههای بزرگ و محکمی داشت.
در نزدیکی این درخت، نی کوچکی سبز شد.
درخت با دیدن نی به او گفت: «تو چه قدر ضعیف هستی! با این ساقهی باریک و ضعیف چه سر بزرگی داری؟ اگر یک نسیم از کنارت رد شود، ساقهات خم میشود. ولی من آنقدر قوی هستم که هیچ بادی نمیتواند تکانم بدهد.»
ساقهی نی از حرفهای بلوط ناراحت شد و گفت: «شاید مثل تو قوی و بزرگ نباشم، اما هیچوقت ناامید نمیشوم و هر بار که ساقهام خم میشود، دوباره سرم را بلند میکنم.»
چند روز بعد هوا طوفانی شد. طوفان آنقدر شدید بود که همهچیز را خراب کرد؛ حتی شاخههای بزرگ درخت بلوط را هم شکست و ریشههایش را درآورد.
طوفان که تمام شد، بیشتر شاخهها و برگهای درخت بلوط کنده شده بود، اما ساقهی نی فقط مثل همیشه خم شده بود.