قصه-تصویری-کودکانه-عشق-بی-قید-و-شرط-خواهر

قصه تصویری کودکانه: عشق بی قید و شرط خواهر

قصه تصویری کودکانه

عشق بی قید و شرط خواهر

برای وقت خواب کودکان

جداکننده متن Q38

آغاز داستان:

روزی روزگاری در شهر کوچکی در دوردست‌ها، دو یتیم با نام‌های النور و برادرش توبی زندگی می‌کردند. النور خیلی سخت کار می‌کرد. گاهی به‌عنوان پیشخدمت برای بازرگان‌ها و گاهی به‌عنوان فروشنده.

اما وقتی‌که خشک‌سالی به قلمرو آن‌ها رسید، همه‌ی بازرگان‌ها آنجا را ترک کردند. جاده‌هایی که یک‌زمانی شلوغ بودند، حالا عین جاده‌های آنجا خالی بودند.

– النور، حالا باید چیکار کنیم؟

– کیفت رو بردار. ما هم از این شهر می‌ریم.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *