قصه آهوخانم: افزایش مهارت روخوانی خردسالان 1

قصه آهوخانم: افزایش مهارت روخوانی خردسالان

قصه آهوخانم: افزایش مهارت روخوانی خردسالان

نوشته: مهری ماهوتی
تصویرگر: ندا عظیمی

 بچه‌ها! در متن زیر ۲ غلط املایی وجود دارد. اگر آن‌ها را پیدا کردید؟

***

آهو خانم رفته بود گشت و گزار که توی تور شکارچی افتاد. فریاد زد: «کمک کمک»

در همین وقت، چشمش افتاد به یک موش کوچک. صدا زد: «آقا موش، مشکل مرا چاره می‌کنی؟ با دندان‌های تیزت این تور را پاره می‌کنی؟!»

موش گفت: «به من چه؟!» بعد هم راهش را کج کرد و رفت. اما هنوز چند قدم از آهو دور نشده بود که عقابی از آسمان رسید، موش را میان پنجه‌هایش گرفت و پرید. چیزی نگذشت که شکارچی آمد. آهو را توی تور دید، خوش‌حال شد فکر کرد: «حیف است آهوی به این قشنگی را بکشم. بهتر است او را به بازار ببرم و بفروشم.»

قصه آهوخانم: افزایش مهارت روخوانی خردسالان 2

توی راه بازار بود که مردی آن‌ها را دید. مرد گفت: «چه آهوی قشنگی! چه چشم‌هایی! چه دست و پایی!»

شکارچی گفت: «گوشت خشمزه ای هم دارد. آن را می‌خَری؟»

مرد مهربان آهو را خرید. دستی به سرش کشید. او را ناز کرد. بندها را از دست‌وپایش باز کرد. او را به جنگل برد و گفت: «برو ازاینجا. در امان خدا».

(با اقتباس از قابوس‌نامه)

(راهنما: پاراگراف 1 و 5 را با دقت بخوانید.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *