قصه آموزنده «سندباد کوچولو در کناره رود اردن»
قصههای فلسطین
سفرهای سندباد کوچولو
مترجم: حسین یوسفی
چاپ دوم: 1375
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
تایپ، بازخوانی، بهینهسازی تصاویر و تنظيم آنلاين: آرشیو قصه و داستان ايپابفا
به نام خدا
سفر دریایی
در یکی از شبها هنگامیکه سندباد کوچولو به خواب رفت رؤیای عجیبی و دید.
سندباد کوچولو در خواب دید که و پدربزرگش سندباد بحری برای دیدن او به خانهاش آمد و از او درباره مسافرتهایش به اردن و فلسطین سؤال کرد.
بعدازآنکه سندباد کوچولو درباره مسافرتهایش با پدربزرگش صحبت کرد، سندباد بحری به او گفت: من از تو گله دارم.
سندباد کوچولو پرسید: چرا پدربزرگ؟
سندباد بحری گفت: چون تو تا حالا برخلاف پدربزرگت که به تمام دریاها سفر کرد به هیچ سفر آبی در دریا یا رودخانه دست نزدهای.
سندباد کوچولو گفت: شما حق دارید، چون تا حالا تمام سفرهای من زمینی بوده و حتی یک سفر دریایی هم نکردهام.
سندباد بحری گفت: پسرم، وصیت و سفارش من به تو این است که خاطرات پدربزرگت را زنده کنی و به سفر آبی – خواه در دریا یا رودخانه – اقدام کنی، تا اینکه مطمئن شوم خانواده سندباد همیشه دریاها و رودها را دوست دارند همانطور که من چنین بودم!
سندباد کوچولو گفت: پدربزرگ، به شما قول میدهم که در سفرهای آینده از تمام دریاها و رودهای اردن و فلسطین دیدن کنم.
سندباد بحری لبخندی زد و گفت: حالا با اطمینان به جایی که بودم برمیگردم… خداحافظ، سندباد کوچولو… خداحافظ
صبح که سندباد کوچولو از خواب برخاست و رؤیایش را به یاد آورد، لبخندی زد و تصمیم گرفت به وعدهای که به پدربزرگش سندباد بحری داده بود وفا کند.
ولی سندباد کوچولو از کجا شروع کند؟…
سندباد کوچولو در مقابل نقشه اردن و فلسطین ایستاد و شروع به شمردن دریاها و رودهای آن کرد.
او با خود گفت: ما بر روی نقشه دو دریای بزرگ داریم که اردن و فلسطین را احاطه کردهاند، دریای مدیترانه که از غرب با فلسطین هممرز است، و دریای سرخ که از جنوب به اردن و فلسطین میرسد…. بسیار خوب.
همینطور، روی نقشه، رود بزرگ اردن را داریم که مابین اردن و فلسطین واقع شده که در ابتدای آن، دریاچه «طبریه» و در پایان آن «بحرالمیت» قرار دارد.
خوب… دیگر بر روی نقشه چه داریم؟
سندباد یکسره سؤال میکرد و بادقت به نقشه خیره شده بود. آنگاه دید که سرزمینهای اردن و فلسطین پر از رودهای کوچک است؛ رودهایی مانند «یرموک» و «زرقاء» و «موجب» در اردن، و «نعامین» و «مقطع» و «عوجاء» در فلسطین.
سندباد کمی به فکر فرورفت و سپس رود بزرگی را برگزید که شایسته دیدن بود؛ یعنی: رود اردن
رود اردن
سندباد میخواست قبل از آنکه سفر خود را آغاز کند اطلاعاتی درباره رود اردن به دست آورد.
سندباد کتاب دائرةالمعارف کوچک را باز کرد و در آن به دنبال کلمه «اردن» گفت: آها! اینجاست…
«اردن: رود عربی بزرگی است که از کوه «شیخ» سرچشمه میگیرد و پس از گذشتن از شمال فلسطین به دریاچه طبریه میریزد. آنگاه رود اردن از دریاچه طبریه خارج میگردد و راهش را میان اردن و فلسطین از درههای عمیق که دره اردن یا «غور» نامیده میشود ادامه میدهد.
ناگفته نماند منطقهای که در غرب رود اردن قرار گرفته «کناره غربی» و منطقهای که در شرق آن قرار گرفته «کناره شرقی» نامیده میشود.
بنابراین، رود اردن راهش را از دریاچه طبریه به سمت بحرالمیت ادامه میدهد و در آن میریزد.
این رود در آغاز از به هم پیوستن چهار رود کوچک که از کوه شیخ سرچشمه میگیرند به وجود میآید. این چهار رود عبارتاند از:
۱. رود بانیاس
۲. رود لیطانی، که رود «لدان» هم نامیده میشود.
۳. رود حاصبانی
۴. رود بریغیث
این رودها در دشتهای زنجیرهای شمال فلسطین باهم یکی میشوند و از به هم پیوستن آنها «رود اردن» شکل میگیرد. بعلاوه، در مسیر این رود، چشمهها و جویبارها و رودهای کوچکی مانند یرموک، جالود، زرقاء، فارعه و … به آن میریزند.
کلمه اردن یک کلمه عربی قدیمی است و معنایش چنین است: «برای نوشیدن فرود میآید.» همچنین، رود اردن، «شریعه اردن» هم خوانده میشود، و کلمه شریعه یعنی «آبی که مردم برای نوشیدن فراهم میآورند.» بنابراین، از این معانی چنین نتیجه میگیریم که رود اردن منبع زندگی مردمی بود که از زمانهای دور در اطرافش میزیستند.
رود اردن جریانش تند و سریع و بسترش مارپیچ و رنگش گلآلود است، زیرا این رود در طی مسیر خود مقداری رسوبات گلی را با خود حمل میکند.
طول رود اردن به ۲۵۲ کیلومتر میرسد که ازاینجهت سومین رود سرزمینهای شام است.
در دو طرف رود اردن چندین شهر عربی مانند بیسان و طبریه و اریحا در فلسطین، و شونه شمالی و شونه جنوبی در اردن قرار دارند. سرزمینهایی که در کنارههای رود اردن واقعشدهاند به خاطر حاصلخیزی و فراوانی محصولات دارای امتیازاتی هستند؛ به همین خاطر کشاورزی در آنها رونق دارد و محصولات زراعی فراوانی به دست میآید.
حکومت اردن هاشمی به دره اردن توجه خاصی دارد؛ زیرا منبع اقتصادی مهمی برای سرزمینش محسوب میشود. به همین خاطر سازمان مخصوصی برای سرپرستی و نظارت بر این بیابان سرسبز به وجود آورده است که آن را «سازمان نگهداری دره اردن» میگویند.
سازمان نگهداری دره اردن
سندباد کوچولو درباره آنچه خوانده بود اندیشید، آنگاه به این نتیجه رسید که رود اردن قابل کشتیرانی نیست؛ زیرا مجرایش مارپیچ و آبهایش چنان کمعمق است که نمیتوان در آن از قایق و کشتیهای کوچک استفاده کرد. ولی… پس سندباد کوچولو چگونه رود اردن را بشناسد درحالیکه نمیتواند از آغاز تا پایان، سفری بر روی آن داشته باشد؟
بنابراین، سندباد برای اینکه رود اردن را بشناسد چارهای ندارد مگر اینکه شخصی را بیابد که از رود اردن و سرگذشت آن آگاهی کامل داشته باشد.
ولی سندباد این شخص را از کجا پیدا کند؟
ناگهان جواب این سؤال در ذهن سندباد جرقه زد. او ناچار است این شخص را در سازمان نگهداری دره اردن بیاید.
پس، سندباد به ساختمان سازمان نگهداری دره اردن در عَمان رفت و درِ اتاق رئیس را زد.
رئیس سازمان نگهداری دره اردن، سندباد کوچولو را پذیرفت و به او خوشامد گفت و پرسید که چکار دارد.
سندباد کوچولو گفت: من سندباد کوچولو هستم؛ مسافر کوچکی که سرزمینهای اردن و فلسطین را میگردم و برای دوستان کودک و نوجوانم درباره آنها کتاب مینویسم، و البته دوست دارم درباره رود اردن هم بنویسم، به همین خاطر پیش شما آمدهام تا کمکم کنید
رئیس سازمان گفت: خوشآمدی سندباد کوچولو. کار تو خیلی جالب است. بنابراین هر کمکی که از دستم برآید برایت انجام میدهم.
سندباد گفت: قبل از هر چیز میخواهم بدانم وظیفه سازمان نگهداری دره اردن چیست؟
رئیس سازمان درحالیکه فنجان قهوه را به مهمانش سندباد تعارف میکرد گفت: سازمان نگهداری دره اردن وظایف زیادی به عهده دارد که عبارت است از:
1. سرمایهگذاری بر روی آبهای رود اردن و استفاده از آنها.
۲. سرمایهگذاری بر روی آبهای رودهایی که به رود اردن میریزند و ایجاد سدهای متعدد بر روی آنها و استفاده از این آبها در کشاورزی، شرب و تولید برق.
3. بهبود و ارتقای سطح زندگی اهالی دره اردن (غور) مانند ساختن مدارس، ایجاد راهها، تأمین آب و برق و دیگر خدمات مهم تا ساکنان دره زندگی آرام و راحتی داشته باشند و به شهر مهاجرت نکنند و سرزمین سرسبز دره را بدون کشاورزی نگذارند. سندباد، همچنان که میدانی، کشاورزی یکی از منابع مهم کشور عزیز ماست.
۴. تشویق جهانگردان برای سفر به دره اردن؛ زیرا دره اردن دارای جاذبههای جهانگردی بسیاری است مانند مقبرههای صحابه بزرگوار، شهر باستانی «طبقه فحل»، آبهای معدنی در شونه شمالی و بحرالمیت، بعلاوه، خود رود اردن مقصد جهانگردی خارجیان است؛ زیرا نزد مسیحیان رودی مقدس است.
سندباد پرسید: چرا رود اردن نزد مسیحیان مقدس است؟
رئیس سازمان جواب داد: زیرا حضرت عیسی مسیح وقتیکه بچه بود در این رود خود را شستشو داد.
سندباد کوچولو گفت: شما با صحبتهایتان مرا تشویق کردید تا از رود اردن و درههای سرسبزش دیدن کنم.
رئیس سازمان گفت: فردا برای سرکشی به دره خواهم رفت تا از چگونگی کارها باخبر شوم. اگر خواستی از آن دره دیدن کنی فردا صبح، ساعت شش در اینجا حاضر باش، تا باهم به یک سفر تفریحی در رود بزرگ اردن و دره سرسبزش برویم.
سندباد بسیار خوشحال شد؛ زیرا سرانجام کسی را پیدا کرده بود که او را به دره رود اردن ببرد و ازآنجا برایش سخن بگوید.
پس، از رئیس سازمان نگهداری دره اردن سپاسگزاری کرد و به او وعده داد که صبح زود در آنجا حاضر خواهد بود.
آبهای دره اردن
هنگامیکه عقربههای ساعت سندباد به شش بامداد نزدیک شد، اتومبیل رئیس سازمان نگهداری دره اردن نزدیک ساختمان اداره، همانجایی که سندباد منتظر بود، ایستاد. رئیس سازمان، شیشه اتومبیل را پایین کشید و گفت: سندباد، زود بیا بالا، زیرا سفری طولانی در پیش داریم.
سندباد بهسوی اتومبیل رفت و روی صندلی کنار رئیسی نشست. اتومبیل حامل آن دو از میان جادههای جدید عَمان عبور کرد و سپس به جاده «ناعور» همانجایی که جنگلهای سرسبز و مناظر دلنشین زیبا دارد، وارد شد.
سندباد پرسید: چه نوع محصولات کشاورزی از دره اردن به دست میآید؟
رئیس سازمان جواب داد: از دره اردن انواع سبزیجات و بعضی از میوهها مثل پرتقال و مرکبات و موز به دست میآید. چون محصولات کشاورزی دره اردن به خاطر شدت گرمای هوا قبل از دیگر نقاط میرسد دارای امتیاز و برتری است و بیشتر سبزیهای آن در زمستان رشد میکند و به نقاط مختلف صادر میشود.
سندباد پرسید: علت بالا بودن درجه حرارت در دره اردن چیست؟
رئیس سازمان جواب داد: زیرا دره اردن یا آنچه غور نامیده میشود منطقهای است واقعاً پست و حتی میشود گفت که پستترین منطقه جهان است و بارندگی در آن بسیار کم صورت میگیرد، زیرا باران قبل از رسیدن به این دره، به خاطر حرارت زیادش بخار میشود.
سندباد سؤال کرد: پس زمینهای دره اردن از کجا آبیاری میشود؟
آقای رئیس گفت: سازمان نگهداری دره اردن از آبهای رود اردن در آبیاری زمینهای کشاورزی بهرهبرداری میکند و بهوسیله کانال غور شرقی، آبهای رود اردن را به مناطق خشک میرساند و با آبیاری این زمینها اینجا را به منطقه حاصلخیز کشاورزی تبدیل میکند.
همچنین، سازمان از آبهای رودهای فرعی و سیلهایی که به رود اردن میریزد بهرهبرداری میکند و با بستن سدها و احداث سیل بندها نمیگذارد این آبها به هدر رود و از آنها جهت آبیاری زمینها و تولید برق استفاده میکند، مثل سد «ملک طلال». این سد یکی از بزرگترین سدهای رود اردن است که بر روی رود زرقاء بسته شده است. غیرازاین سد میتوان به سدهای «شرحبیل بن حسنه» که بر روی آبهای دره «زقلاب» بسته شده و سد دره «عرب»، سد دره «شعیب» و سد «کفرین» اشاره کرد.
سندباد در بحرالمیت
سندباد درراه خود بهسوی دره اردن، جنگلهای سرسبز «ناعور» را دید و از برابر جنگل کودکان، که بچهها درختان زیبای آن را کاشتهاند، عبور کرد. همچنین، سندباد در راه، کارخانههای جدیدی را دید که از شکوفایی صنعت در اردن حکایت میکرد.
سپس اتومبیل بهسوی درهها سرازیر گشت و ناگهان سندباد متوجه بالا رفتن درجه حرارت هوا شد و نیز احساس کرد که چیزی به گوشهایش فشار میآورد.
سندباد دستهایش را روی گوشهایش قرار داد و گفت: من احساس میکنم گوشهایم سنگین شده است؟
رئیس سازمان نگهداری دره اردن خندید و گفت: سندباد، این طبیعی است. چون ما الآن بهسوی بحرالمیت میرویم که در پایینترین نقطه جهان قرار گرفته است. همچنان که دیروز برایت گفتم، غور منطقه پست و پایینی است و فشار هوای آن بالاست، به همین علت تو احساس میکنی چیزی گوشهایت را میفشارد.
سندباد پرسید: آیا اهالی غور همیشه از این ناراحتی رنج میبرند؟
رئیس جواب داد: ساکنان غور با این هوا عادت کردهاند و تو هم بعد از مدت کمی عادت میکنی.
اتومبیل به بحرالمیت نزدیک شد و آبهای آبی دریا، درحالیکه زیر تابش خورشید میدرخشید، نمایان گردید.
سندباد از دیدن منظره آب، سخت خوشحال شد و احساس خوشبختی کرد؛ زیرا بهزودی آبهای بحرالمیت را میدید که مطالب زیادی درباره آن شنیده بود.
اتومبیل به استراحتگاه بحرالمیت که در ساحل بحرالمیت قرار گرفته بود رسید. سندباد از اتومبیل پیاده شد و بهسوی آب رفت و شروع کرد به شستن صورتش.
رئیس سازمان فریاد زد: سندباد، این کار را نکن! زیرا آب اینجا شور است و چشمهایت را اذیت میکند.
سندباد کوچولو زبانش را بیرون آورد و یکی از حبابهای آب را چشید و متوجه شد که بسیار شور است.
رئیس سازمان به نزدیک سندباد رفت و گفت: برو صورتت را با آب شیرین بشور تا نمکها و املاح زیاد دریا بر روی صورتت ننشیند.
سندباد صورتش را با آب شیر که در نزدیکی آنجا بود شست. سپس به نزد رئیس سازمان برگشت و گوش به سخنان او سپرد که از بحرالمیت میگفت.
رئیس سازمان نگهداری دره اردن گفت: در اینجا، رود اردن وارد بحرالمیت میشود و نیز رودهای دیگری مانند موجب و زرقاء مَعین به این دریا میریزند.
این دریا را بهاینعلت بحرالمیت یا دریای مرده نامیدهاند که به دلیل داشتن نمک و املاح فراوان، ماهیان و گیاهان در آن زندگی نمیکنند؛ ولی پر از کانیها و نمکهای گرانبهاست که از آن جمله است نمک غذا و نیز کلرید پتاسیم که بهعنوان کود برای کشاورزی به کار میآید و کلورید منیزیم که در ساختن هواپیماها کاربرد دارد و بُرُم که در صنعت بسیار مهم است.
البته، کشورهای عربی اقدام به تأسیس شرکتی به نام «شرکت عربی پتاس» کردهاند تا از ثروتهای بحرالمیت بهرهبرداری کنند.
از طرف دیگر، یهودیان ذخایر بحرالمیت را به سرقت میبرند و بهویژه بُرُم و پتاس را استخراج میکنند.
سندباد در استراحتگاه ساحلی، جهانگردان و مسافران زیادی را دید. او همچنین جایگاه مخصوصی را مشاهده کرد که برای استراحت کودکان ساختهشده بود.
بعدازاینکه سندباد و آقای رئیس سازمان نگهداری دره اردن غذای مختصری خوردند، برخاستند تا به ادامه گردش خود در دره اردن بپردازند.
شهدای کرامه
اتومبیل رئیس سازمان، بحرالمیت را ترک کرد و بهسوی شونه جنوبی که در کرانه رود اردن قرارگرفته است به راه افتاد.
رئیس سازمان در جایی نزدیک شونه جنوبی ایستاد و گفت: سندباد، در سال ۱۹6۸ جنگ بزرگ کرامه به وقوع پیوست که عربها با یک پیروزی درهم کوبنده یهودیان را شکست دادند. این پیروزی یکی از جالبترین پیروزیهای جدید است که البته با در خون غلتیدن شهدای بسیاری بر روی این خاک به دست آمد. این شهدا از کرامت ملت خویش دفاع کردند و به دشمنان درسی دادند که هرگز آن را فراموش نمیکنند و تاریخ نیز جنگ کرامه را در شناسنامه پیروزیهای عربی که در دره بزرگ اردن اتفاق افتاده ثبت کرده است.
سندباد کوچولو پرسید: آیا این دره شاهد نبردهای دیگری هم بوده است؟
غور (اردن) در تاریخ اسلام
رئیس سازمان گفت: دره اردن نقش بزرگی در تاریخ اسلام داشته است. در این دره جنگ «یرموک» اتفاق افتاد که زمینهای برای شکست رومیها و همپیمانانشان در سرزمین شام شد.
همچنین، در این دره جنگ معروف «فحل» میان سپاهیان فاتح اسلام و رومیها روی داد.
باز در همین دره اردن، نزدیک طبریه بود که نبرد سخت «حطین» اتفاق افتاد که صلاحالدین ایوبی بر سربازان جنگجوی صلیبی پیروز شد.
سندباد کوچولو گفت: من داستان جنگ یرموک و حطین را میدانم ولی تاکنون نامی از نبرد فحل نشنیدهام. این کدام جنگ بود؟
رئیس سازمان جواب داد: نبرد فحل نبرد مشهوری است که در کرانه رود اردن میان مسلمانان و رومیها اتفاق افتاد. مسلمانان در شهر «طبقه فحل» اردن در کرانه شرقی رود و رومیها در شهر «بیسان» فلسطین در کرانه غربی موضع گرفته بودند. آنگاه آتش جنگ میان دو گروه زبانه کشید و سرانجام پیروزی نصیب مسلمانان شد. در این جنگ فرماندهی سپاهیان اسلام به عهده ابوعبیده جرّاح بود.
آنگاه سندباد کوچولو برای شادی روح شهدای امت نیکوکار فاتحهای خواند و سپس به همراه رئیس برای ادامه سفر در دره اردن به راه افتاد.
وحدت دره اردن
سندباد کوچولو در راه تابلویی دید که بر روی آن نوشته بود «پل امیرمحمد»
سندباد از رئیس سازمان درباره این پل سؤال کرد.
رئیس گفت: سندباد، سرزمینهای عربی ما جایی است که هیچ حدومرزی نمیتواند میان آنها فاصله اندازد. به همین خاطر ملت عرب در این وطن بزرگ به هر جایی که بخواهد، میتواند برود، بیآنکه کسی راهش را ببندد. به همین دلیل، بااینکه رود اردن، اردن و فلسطین را از یکدیگر جدا کرده ولی هرگز نتوانسته میان ملت عرب ساکن اردن و فلسطین جدایی اندازد. ازاینرو، ساکنان هر یک از این دو کشور بهراحتی به کشور دیگر سفر میکنند و میان آنها ارتباط خویشاوندی و برادری و دوستی برقرار است.
اهالی اردن و فلسطین میان دو کرانه رود، در گذرگاهی که «مناطق مخاضات» نامیده میشود رفتوآمد میکنند.
مخاضات مناطقی میان رود است که عمق کمی دارد و به همین خاطر به اهالی اجازه داده میشود از آن مناطق عبور کنند؛ بیآنکه خطری متوجه آنها شود. البته، عربها نیز برای سهولت رفتوآمد، پلهایی بر روی رود ساختهاند.
سندباد از رئیس سازمان پرسید: آیا میتوانیم به یکی از این پلها نزدیک شویم؟
رئیس گفت: البته که امکان دارد.
آنگاه رئیس سازمان، اتومبیلش را به سمت پل امیرمحمد راند و در نزدیکی آن ایستاد. در همین هنگام پیرمردی از کنار اتومبیل گذشت، درحالیکه بهآرامی اشک از دیدگانش سرازیر بود. سندباد که از این منظره سخت متأثر شده بود از اتومبیل پایین آمد تا علت گریه پیرمرد را جویا شود.
پیرمرد محزون به سندباد گفت: فرزندم، زمانی که جوان بودم بهراحتی و آسانی و آزادی تمام به فلسطین رفتوآمد میکردم، بدون آنکه کسی مزاحمم شود. هرگاه میخواستم، از فلسطین برای دیدن پسرعموهایم به اردن میرفتم و آنها هم هر وقت میخواستند مرا میدیدند؛ اما از وقتیکه اسرائیلیهای غاصب آمدهاند دیگر پسرعموهایم نمیتوانند مرا ببینند، و هرگاه من بخواهم به دیدار آنها بروم اسرائیلیها برای بازرسی جلویم را میگیرند و به من اهانت میکنند.
سپس پیرمرد گفت: کی میشود اشغال از بین برود و کشور ما مثل قبل بهصورت یک سرزمین واحد درآید؟
سندباد درحالیکه با پیرمرد اظهار همدردی میکرد گفت: غمگین نباش… بهزودی اشغالگران مجبور به ترک اینجا میشوند و سرزمینهای پارهپاره عربی در یک وحدت قوی به هم میپیوندند و عزت و بزرگی و شکوه دوباره به ملت ما برمیگردد.
پیرمرد غمگین سرش را با ناراحتی تکان داد و – درحالیکه استعمارگرانی را که کشور بزرگ ما را تکهتکه کردند و میان ملت عرب مرز گذاشتند لعنت میکرد – به راه خود ادامه داد.
مقبره صحابه
آنگاه سندباد به همراهی رئیس سازمان نگهداری سفرش را در دره اردن ادامه داد.
سندباد کوچولو دو کشاورز را دید که مشغول کشاورزی بودند. او همچنین مزارع موز و پرتقال و مرکبات را مشاهده کرد و گسترش خانههای پلاستیکی را که در کشاورزی کاربرد دارد از نظر گذراند.
اتومبیل به شهرک «دیر علّا» رسید، همانجایی که مرکز اصلی سازمان نگهداری دره اردن قرار دارد. سپس آقای رئیس برای بررسی روند کار در آن مرکز پیاده شد و سندباد نیز در این گردش او را همراهی کرد.
بعدازآنکه رئیس سازمان نسبت به پیشرفت کار اطمینان پیدا کرد و از سرکشی به کارکنان سازمان فارغ شد، به همراهی سندباد جهت ادامه مسافرتشان به راه افتاد.
رئیس سازمان از سندباد پرسید: از ابوعبیده جرّاح چه میدانی؟
سندباد جواب داد: همین اندازه میدانم که او فرمانده سپاه پیروزمند اسلام به سرزمینهای شام بود که در دلاوری و اخلاص شهرت داشت و حضرت رسول (ص) لقب «امین امّت» را به او داده بود.
رئیس سازمان گفت: سندباد، آیا میدانی که امین امت یعنی ابوعبیده جرّاح در اینجا، در غور، دفن شده است؟
سندباد فریاد زد: ابوعبیده اینجا دفن شده است؟ آیا میتوانیم مقبرهاش را ببینیم؟
رئیس سازمان خندید و گفت: سندباد، تو بزرگان و دلاوران امت را خیلی دوست داری!
سندباد گفت: این از وفاداری است که یک جوان، بزرگانی را دوست بدارد که زندگیشان را وقف شکوه و عزت و کرامت امت کردند.
سپس رئیس، اتومبیلش را بهطرف چپ هدایت کرد و جلو مسجدی بزرگ ایستاد و به سندباد گفت: سندباد، بیا پایین و به فرمانده و قهرمان بزرگت ابوعبیده سلام کن.
سندباد گفت: آیا منظور شما این است که ابوعبیده در داخل این مسجد دفن شده است؟
رئیس گفت: بله… او همینجا مدفون است و خاک اینجا با بزرگی او شرافت یافته است.
سندباد پیاده شد و بهطرف مقبره فرمانده بزرگ «ابوعبیده» شتافت.
سندباد در مقابل مقبره ایستاد و اشک در چشمانش حلقه زد. پس، در اینجا یکی از قهرمانان بزرگی خوابیده است که شکوه و پیروزیهای بزرگ و افتخارآفرینی را برای ملت به وجود آورد.
آری، در همین دره پاک بود که ابوعبیده، سوار بر اسب خویش، جنگهای آزادیبخش را علیه رومیان فرماندهی میکرد.
آنگاه سندباد فاتحهای برای شادی روح صحابی بزرگ ابوعبیده خواند و چون فهمید که رئیس منتظر اوست، مسجد را ترک کرد.
رئیس سازمان درحالیکه رانندگی میکرد گفت: در دره اردن مقبرههای متعددی وجود دارد. این مقبرهها متعلق به صحابهای است که در جنگهای پیروزمندانه اسلامی در سرزمینهای شام به شهادت رسیدند، یا براثر طاعونی که در آن زمان انتشار یافت از دار دنیا رخت بربستند.
البته ناگفته نماند که ابوعبیده جراح نیز یکی از کسانی بود که به بیماری طاعون جان باختند.
سندباد پرسید: آیا میتوانیم مقبره آنها را هم زیارت کنیم؟
رئیس سازمان گفت: ما فقط میتوانیم از مقبره یاران معروف پیامبر (ص) دیدن کنیم، چون از محل دفن بقیه آنها کسی اطلاعی ندارد.
سندباد پرسید: آنهایی که مقبرههایشان مشخص است چه کسانی هستند؟
رئیس سازمان گفت: کمی بعد، از مقبره فرمانده مسلمان «شرحبیل بن حسنه» دیدن میکنیم که یکی از فرماندهان سپاه پیروز اسلام در سرزمینهای شام بود. آنگاه به مقبره سوار مسلمان «ضرار بن ازور» و «عامر بن ابی وقاص» میرسیم. همچنین، در اینجا قبر صحابی بزرگ «معاذ بن جبل» قرار دارد که به علم و جهاد معروف بود و در کنار او پسرش «عبدالرحمن» مدفون است.
شهر طبقه فحل
سندباد مقبرههای شرحبیل بن حسنه، ضرار بن ازور، و عامر بن ابی وقاص را زیارت کرد.
آنگاه اتومبیل او را به شهر باستانی «طبقه فحل» رساند.
سندباد پیاده شد و به گردش در میان آثار شهر قدیمی عربی پرداخت. او در آنجا ستونهایی را که هنوز پابرجا بودند و باقیمانده کلیساها و نیز قصرهای عربی را که امویان در طبقه فحل ساخته بودند مشاهده کرد.
رئیس سازمان گفت: طبقه فحل شهری قدیمی با تاریخی ریشهدار است که یونانیها آن را در سرزمین ما بنا کردند و به آن «پلا» میگفتند. سپس رومیها آن را اشغال و به اتحادیه شهرهای دهگانه «دکاپولیس» مُنضَم کردند. این شهرها مجموعهای از شهرهای قدیمی بودند که در مسیر تجارت قرار داشتند و از آن جمله عبارت بودند از: جرش، اربد، طبقه فحل و دیگر شهرهای مهم
شهر پلا یا طبقه فحل در دوران رومیها شاهد شکوفایی و پیشرفت چشمگیری بود، چنانکه در زمان «کومودوس» امپراتور روم، طبقه فحل (پلا) محل ساخت سکههایی بود که نام و تصویر این امپراتور بر روی آنها نقش بسته بود.
شهر طبقه فحل همچنان زیر سلطه حکومت روم قرار داشت تا اینکه مسلمانان در جریان جنگهای پیروزمندان اسلام در سرزمین شام، آن را آزاد ساختند.
در شهر طبقه فحل آثار تاریخی رومی و عربی بسیاری وجود دارد، مانند «کلیسای وُسطی» و «کلیسای غربی» و مقبره، و بعضی خانهها و قصرهای عربی که از آثار امویان است. طبقه فحل از شهرهای سیاحتی است که جهانگردان برای دیدار از آثار باستانیاش به اینجا میآیند. همچنین در اینجا آبهای معدنی مشهوری به نام آبهای «ابو ذابله» وجود دارد.
شونه شمالی
سندباد کوچولو از دیدن آثار باستانی شهر طبقه فحل بسیار لذت برد و سپس به همراه رئیس سازمان بهسوی شونه شمالی به راه افتاد. اما قبل از آنکه به شونه شمالی برسند اتومبیل از تپهای بالا رفت که مقبره صحابی جلیلالقدر «معاذ بن جبل» در آنجا قرار دارد.
سندباد قبر صحابی جلیلالقدر، معاذ بن جبل را زیارت کرد و سپس سفرش را به شونه شمالی ادامه داد.
سندباد کوچولو در شونه شمالی باغهای پرتقال و کشتزار سبزیها را مشاهده کرد و آبهای معدنی را دید که از دل زمین میجوشید.
رئیس سازمان گفت: این آبهای معدنی برای بدن مفید است. ازاینرو هماکنون کارگران مشغول ایجاد استراحتگاه جدیدی در اطراف این آب برای جهانگردان هستند تا مسافران جایی برای استراحت داشته باشند.
خداحافظی با رود اردن
بعدازآنکه سندباد شهر شونه شمالی را با آبهای معدنی آن دید، از رئیس خواست او را به مکانی ببرد تا بتواند رود اردن را – درحالیکه از قلب آن دره زیبا بیرون میآید – ببیند.
رئیس گفت: سندباد، حق با توست، زیرا تاکنون از نزدیک، رود اردن را ندیدهای.
آنگاه رئیس سازمان به همراهی سندباد کوچولو از وسط مزارع، بهطرف منطقهای نزدیک شهر شونه رفت و در آنجا در کرانه رود توقف کرد.
سندباد از اتومبیل پیاده شد و بهطرف رود شتافت و چشم به آن دوخت؛ درحالیکه رود با سرعت و زیبایی خاصی در بستر خویش به سمت دهانه بحرالمیت روان بود.
سندباد بر لبه رود نشست و چنان گوش به آهنگ خوش آن سپرد که گویی به موسیقی دلنشینی گوش میدهد.
آنگاه سندباد کوچولو چشمهایش را به کرانه دیگر رود دوخت و ناگهان یک خودروی نظامی اسرائیل را دید که مشغول گشت زدن در کرانه اشغالی رود اردن بود.
سندباد سخت غمگین شد؛ زیرا دشمنان، کرانه غربی رود اردن را آلوده میکردند و او در خیالش روزی را تصور کرد که دره اردن از لوث وجود دشمنان پاک شود و به وحدت مقدس خود بازگردد.
پایان