قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-گیاه-و-داربست

قصه آموزنده داوینچی: گیاه و داربست / چه‌بسا چیزی به نفع تو باشد و تو ندانی

قصه آموزنده داوینچی

گیاه و داربست

نویسنده: لئورناردو داوینچی

(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)

مترجم: لیلی گلستان

برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها

جداکننده متنz

به نام خدا

گیاهی، درحالی‌که گل‌ها و برگ‌هایش را به‌طرف آسمان بالا برده بود، از اینکه در کنارش داربستی خشن و پیر حضور داشت ناراحت بود. گیاه به او گفت:

– تو خیلی به من نزدیک هستی. نمی‌خواهی کمی آن‌طرف‌تر بروی؟

اما داربست انگار چیزی نشنیده باشد، به روی خودش نیاورد و جوابی نداد. گیاه رویش را به بوته‌ی خاری که به دورش پیچیده بود کرد و گفت:

– نمی‌توانی جای دیگری بروی؟ آخر باعث ناراحتی من شده‌ای. بوته‌ی خاردار هم مثل‌اینکه کر باشد، جوابی نداد.

در این هنگام، سوسماری که حرف‌های گیاه را شنیده بود، گفت:

– ای گیاه قشنگ نمی‌بینی این چوب باعث شده که تو صاف بایستی و این پرچین خاردار باعث شده که کمتر کسی به گل‌هایت دست بزند و آزارشان دهد؟

«بوته‌ی زشت می‌تواند محافظ خوبی باشد، همان‌طور که داربست پیر می‌تواند نگهبان مهربانی باشد.»

***



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *