قصه آموزنده «اشتباه اردک»
قصههای کِلیلهودِمنه برای بچههای خوب
نگارش: مهدی آذریزدی
به نام خدا
روزی بود و روزگاری بود. یک اردک جوان بود که در باغی زندگی میکرد و در آن باغ دریاچهای بود که ماهی بسیار داشت. اردک شنیده بود که گوشت ماهی بسیار خوشمزه است؛ اما ماهی را ندیده بود و یک شب مهتاب بهقصد گرفتن ماهی به دریاچه رفت. قدری در آب نگاه کرد و در روشنایی مهتاب عکس ماه را در آب دید و تصور کرد که ماهی همین است. خود را روی عکس ماه انداخت و هر چه در آب جستجو کرد چیزی به چنگش نیامد. بعد که آب از تلاش او موج برداشت و عکس ماه در هم و برهم شد خیال کرد نتوانسته است ماهی را بگیرد و ماهی فرار کرده است و باز همینکه آب آرام شد و عکس ماه را آرام دید دوباره برای گرفتن ماهی حمله کرد و بازهم چیزی نیافت.
آن شب خسته شد و گفت که گرفتن ماهی خیلی دشوار است. شب بعد باز هوس شدیدی برای گوشت ماهی پیدا کرد و باز عکس ماه را دید و اشتباه خود را تکرار کرد و هر چه کوشش کرد چیزی به دست نیاورد. این بود که بهکلی مأیوس شد و فکر کرد که اصلاً گرفتن ماهی ممکن نیست؛ اما خیلی غصه میخورد که چرا نمیتواند ماهی بگیرد.
روز بعد این معما را با یک مرغابی پیر در میان گذاشت و گفت: «شنیده بودم که گوشت ماهی خیلی لذیذ است؛ اما تجربه کردم و دیدم ماهی را نمیتوان گرفت.» مرغابی پیر پرسید: «چطور نمیشود؟ مگر تو چطور میخواستی بگیری؟»
اردک جوان شرح داد که یکچیز روشن در آب دیدم و همینکه من بهقصد گرفتن آن به آب پریدم، ماهی پریشان شد و فرار کرد و وقتی بیرون آمدم باز دیدم همانجاست و بازهم به چنگم نیامد.
مرغابی خندید و گفت: «بیچاره، اینکه تو دیدهای ماهی نبوده بلکه عکس ماه آسمان بوده که تو بهجای ماهی میخواستی بگیری، اما حالا مبادا این حرف را به کسی بزنی. چراکه به عقل و شعور تو میخندند. بعدازاین هم سعی کن بهجای ماهی دنبال گرفتن عکس ماه نروی؛ زیرا هر کس یک کار تجربه کرده را دوباره تجربه کند پشیمان میشود.»
آرد گفت: «راست میگویی، من اشتباه کردهام.»
ولی اردک جوان از بس کمرو و خجالتی بود از مرغابی پیر نپرسید که ماهی چگونه چیزی است و نمیدانست که پرسیدن و یادگرفتن هیچوقت عیب نیست و اگر از اول هم از دیگران پرسیده بود نشانی ماهی را به او میدادند. ولی بازهم نپرسید و به همین سبب شبهای بعد هر وقت یک ماهی را هم در آب میدید فکر میکرد لابد این هم عکس ماه آسمان است و با خود میگفت: «هر کس آزموده را دوباره بیازماید پشیمان میشود.» این بود که اصلاً از گرفتن ماهیها مأیوس شد و هیچوقت به آرزوی خود نرسید.
این هم قصد اردک کمرو بود که با یک اشتباه مأیوس شد و با یک شکست از میدان دررفت و نام اشتباه خود را تجربه گذاشت و همیشه محروم ماند.
***
(این نوشته در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)