قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
کلاهبردار
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
مردی که سفری طولانی در پیش داشت نذر کرد هر چه در راه یافت با هِرمِس نصف کند. در یکی از روزهای سفر، مرد کیفی یافت که یقین داشت پر از پول است؛ اما هنگامیکه آن را تکان داد متوجه شد در آن جز خرما و بادام چیزی نیست. او پسازآنکه خرماها و بادامها را خورد، هسته و پوست آنها را در محراب پرستشگاهی گذاشت و گفت: «هرمس، من نذرم را ادا کردم و از درون و برونِ آنچه یافته بودم، برای تو هم گذاشتم.»
این حکایت، زبان حال مالاندوزان حریص و آزمند است که حتی سر خدایان نیز کلاه میگذارند.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)