قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
غریزۀ تقلید
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
میمونی روی شاخه درختی بلند نشسته بود و ماهیگیرانی را که در رودخانه تور میانداختند، تماشا میکرد. وقتی ماهیگیرها دست از کار کشیدند و برای خوردن غذا کمی از تورشان فاصله گرفتند، میمون از درخت پایین آمد و سعی کرد از آنها تقلید کند؛ اما همینکه تور را برداشت، درون شبکههای آن گیر افتاد و احساس کرد چیزی به غرق شدنش نمانده است. در این هنگام میمون با خود فکر کرد: «وقتی ماهیگیری یاد نگرفته به ماهیگیری میروم، باید انتظار چنین عاقبتی را داشته باشم.»
اگر در کاری که به شما ربطی ندارد، دخالت کنید، سوای هر اتفاقی که بیفتد، از کاری که کردهاید، پشیمان خواهید شد.