قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
برای حفظ آبروی من،
شما هم دمهایتان را ببرید!
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
روباهی به دامی گرفتار شد و دم خود را از دست داد. او چنان از ظاهر خود شرمسار بود که زندگی به کامش تلخ شد؛ بنابراین فکر کرد برای آنکه انگشت نمای خاص و عام نشود، روباههای دیگر را متقاعد کند تا دمهایشان را ببُرند. او روباهها را دورهم جمع کرد و به آنها پیشنهاد کرد تا دمهایشان را مثل دم او ببرند.
روباه دمبریده به آنها گفت: «اساساً دم زائدهای غیرضروری و بدنماست و حمل آنهم سنگین است.»
اما یکی از روباهها به او گفت: «صبر کن! این پیشنهاد فقط در جهت تأمین منافع خود توست.»
این حکایت به کسانی کنایه میزند که توصیههایشان به دیگران نه از راه خیرخواهی که به خاطر منافع شخصی خودشان است.