قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
درستی بهترین سیاست است
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
تبر مردی -که در ساحل رودخانه هیزم میشکست- از دستش رها شد و به داخل آب افتاد. ازآنجاکه کاری از دست مرد برنمیآمد، کنار رودخانه نشست و گریه را سر داد. هِرمِس در برابر مرد ظاهر شد و علت گریهاش را پرسید. وقتی مرد ماجرا را تعریف کرد دل هِرمِس به حال او سوخت، به درون آب شیرجه زد، تبری زرین از رودخانه بیرون آورد و از مرد پرسید آیا تبر او همین است. وقتی هیزمشکن گفت که تبر از آن او نیست، هِرمِس دوباره به درون آب شیرجه زد و تبری سیمین از درون رودخانه بیرون آورد؛ اما مرد بازهم گفت که تبر از آن او نیست. سرانجام هِرمِس برای بار سوم به داخل آب رفت و با تبر هیزمشکن بیرون آمد. این بار مرد گفت: «تبر من همین است.» هِرمِس از درستکاری مرد چنان خوشحال شد که دو تبر دیگر را هم به او هدیه کرد. وقتی مرد به همکاران دیگرش پیوست و ماجرا را برای آنان تعریف کرد، یکی از آنان با خود گفت بهتر است من هم کار او را تکرار کنم، بنابراین به کنار رودخانه رفت، تبرش را عمداً به درون آب انداخت، بعد روی ساحل رودخانه نشست و مشغول گریه شد. هِرمِس دوباره ظاهر شد و علت گریۀ او را پرسید. هِرمِس با شنیدن دلیل گریۀ مرد به درون آب شیرجه زد، تبری زرین از آب بیرون آورد و از مرد پرسید آیا تبر او همین است. مرد بسیار خوشحال شد و گفت: «بله، خودش است.»
هِرمِس چنان از نادرستی مرد تکان خورد که نهتنها آن تبر را به او نداد؛ بلکه تبر خودش را هم برایش بیرون نیاورد.
این حکایت میگوید همچنان که درستکاران پاداش درستی خود را میبینند، فریبکاران نیز به سزای عمل زشت خود میرسند.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)