قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
خلع سلاح
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
شیری عاشق دختر برزگری شد و از او خواستگاری کرد. برزگر نه دلش میآمد دخترش را به جانوری وحشی بدهد و نه جرئت مخالفت داشت؛ بنابراین چارهای اندیشید و به شیر گفت که با ازدواج او و دخترش کاملاً موافق است؛ اما چون دخترش از دندانها و چنگالهایش میترسد تا او دندانها و چنگالهایش را نکشد، دخترش را به او نخواهد داد.
شیر چنان شیفتۀ دختر شده بود که شرط را پذیرفت و به آن عمل کرد؛ اما وقتی شیر بدون دندان و چنگال، به نزد برزگر بازگشت، برزگر او را دست انداخت و با چوب و چماق از خانه بیرونش کرد.
هیچ پیشنهادی را بهسرعت نپذیر. اگر در مقایسه با دیگران، طبیعت، برتری ویژهای به تو داده است، خود را از آن محروم نکن. در غیر این صورت بهآسانی طعمۀ کسانی خواهی شد که از تو حساب میبردند.