قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
تنبیهِ درخور جرم
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
در ساعتی نحس، موشی صحرایی با قورباغهای نادرست، دوست شد. قورباغه پای موش را به پای خود بست و هر دو برای یافتن غذا روی زمین خشک صحرا به راه افتادند؛ اما همینکه به برکهای آب رسیدند، قورباغه به داخل آن شیرجه زد. درحالیکه شکم موش صحرایی بیچاره کمکم پر از آب میشد، قورباغه برای خودش میخواند و زیر آب به اینسو و آنسو میرفت. وقتی موش غرق شد، درحالیکه پایش همچنان به پای قورباغه وصل بود، به سطح آب بالا آمد و روی آن شناور ماند. پرندهای لاشه خوار موش را دید و او را با چنگالهای خود از سطح آب به آسمان برد. در این حال قورباغه که پایش را به پای موش بسته بود، هر چه کرد نتوانست خود را نجات بدهد و همراه موش مرده به آسمان رفت. بدین ترتیب او نیز خوراک پرندۀ گوشتخوار شد.
حتی پس از مرگ هم میشود از دشمن انتقام گرفت. هیچکس نمیتواند خود را از چشمان تیزبین فرشتۀ عدالت پنهان کند. او جرم و جنایت را میسنجد و تنبیهی درخور آن تعیین میکند.