قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
بدی بهجای نیکی
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
در یکی از روزهای زمستان، مردی ماری را که از شدت سرما یخ زده بود یافت. مرد دلش به حال مار سوخت و او را توی سینه خود گذاشت، اما گرما، غریزۀ خفتۀ مار را بیدار کرد و او سینۀ مرد را نیش زد. مرد، در حال مرگ با خود گفت: «هر که بر جانوری بدسرشت رحم کند، باید انتظار چنین عقوبتی را نیز داشته باشد.»
این حکایت نشان میدهد که هیچ محبتی نمیتواند خویِ زشت را تغییر بدهد.