قصه-لیوان-کوچک-مریم-عذرا

قصه‌ی لیوان کوچک مریم عَذرا / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

قصه‌ی لیوان کوچک مریم عَذرا

قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

جداکننده-متن

یکی بود یکی نبود، روزی یک گاری که بار سنگینی از نوشیدنی حمل می‌کرد در چاله‌ای افتاد. گاریچی هرچه کرد نتوانست گاری را تکان بدهد.

دست بر قضا مریم مقدس ازآنجا عبور می‌کرد و دید که گاریچی بیچاره به دردسر افتاده است. مریم مقدس به او گفت:

– من خسته و تشنه هستم؛ یک لیوان از نوشیدنی‌ات به من بده، من هم کاری می‌کنم که گاری از چاله دربیاید.

گاریچی جواب داد:

– باکمال میل، ولی من لیوانی ندارم تا با آن به شما نوشیدنی بدهم.

مریم مقدس یک گل‌سفید کوچک را که «پیچک صحرایی» نامیده می‌شد و به لیوان شباهت داشت، چید و به گاریچی داد. گاریچی آن را پر کرد و مریم در آن نوشید؛ درست در همان لحظه گاری از چاله بیرون آمد و گاریچی توانست به راهش ادامه بدهد. از آن زمان است که آن گل‌ کوچک «لیوان مریم» نامیده می‌شود.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *