قصه-های-لافونتن-داستان-انجمن-موشان

قصه‌های لافونتِن: داستان انجمن موشان || پیشنهاد باید عملی باشد

به نام خدا

قصه‌ها و داستان‌های آموزنده لافونتِن

نوشته: ژان دو لا فونتن

ترجمه: احمد نفیسی

لافونتن

داستان انجمن موشان

گربه‌ای بود جنگجو و موش آزار. هرکجا موشی را سراغ می‌کرد او را می‌گرفت و می‌خورد، آن‌قدر موش گرفت و کشت و خورد که نزدیک بود نسل موشان برافتد. از موش‌ها هرکه باقی مانده بود -که بیشتر پیران و تجربه دیدگان بودند- یک روز گرد هم آمدند و باهم مشورت کردند تا چه کنند که از شر گربۀ جلاد رها شوند. هر کس چیزی گفت. در آخر موش پیری که سرد و گرم روزگار را چشیده بود پیشنهاد کرد که موش‌ها باید زنگوله‌ای به دست آورند و بر گردن گربه ببندند تا هرگاه از خانه‌اش بیرون می‌آید موش‌ها از صدای زنگوله خبردار شوند و خود را به پناهگاه برسانند. این پیشنهاد را همۀ موش‌ها پذیرفتند و آنگاه درصدد پیدا کردن زنگوله برآمدند.

پس از مدتی یک زنگوله به دست آوردند. سپس دورهم جمع شدند تا موشی را که باید زنگوله را به گردن گربه ببندد برگزینند. ولی هیچ موشی حاضر نشد این کار را قبول کند. چون پیدا بود، هر موشی برای بستن زنگوله به گردن گربه می‌رفت، گربه او را در دم می‌خورد!

موش‌ها دریافتند که بیهوده دنبال زنگوله رفته‌اند. پیش از آن باید فکر بستن آن را به گردن گریه می‌کردند و وقت خود را برای یافتن آن تلف نمی‌کردند.

هرکس خوب حرف می‌زند؛ اما مرد کار لازم است!



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *