قصههای لافونتن
نوشته: ژان دو لا فونتن
ترجمه: احمد نفیسی
داستان روباه و انگورها
روباهی که از گرسنگی به حال هلاک بود به باغی رسید که پر از درختهای مو و انگورهای رسیده بود. روباه با اشتهای فراوان کوشید با خوردن انگورها خود را سیر کند؛ اما چون دستش به انگور نمیرسید پیش خود گفت که انگورها هنوز نرسیدهاند و ترش هستند و به درد نمیخورند!
هر کس دستش به چیزی نرسد عیبی روی آن خواهد گذاشت.