قصه-های-لافونتن-داستان-دو-قاطر

قصه‌های لافونتن: داستان دو قاطر || بزرگی، رُفت و ریز دارد!

قصه‌های لافونتن

نوشته: ژان دو لا فونتن

ترجمه: احمد نفیسی

لافونتن

داستان دو قاطر

دو تا قاطر از راهی می‌رفتند. یکی بارش پول نقره و سکه بود و دیگری کاه و یونجه.

قاطری که پول‌ها را توی صندوق به پشتش بسته بودند خیلی شوخ و شنگول می‌خرامید و زنگوله‌ای را که به گردنش بود به صدا درمی‌آورد و به دوست همراهش می‌گفت:

– آخر من بار نقره بر پشت دارم و تو قدری کاه و یونجه! بار من از بار تو قیمتی‌تر و گران‌بهاتر است!

و در هر قدم که می‌رفت این حرف‌ها را تکرار می‌کرد و به دوست آرامش که شاید غصه هم می‌خورد که چرا بار او ارزش ندارد فخر می‌فروخت و او را حسرت می‌داد.

ناگاه دسته‌ای از دزدان به آن‌ها یورش بردند و چون چشمشان به پول‌های نقره افتاد به جان قاطر افتادند و همان‌طور که نقره‌ها را غارت می‌کردند با چوب‌دستی‌های خود قاطر باربر بدبخت را هم کتک فراوان زدند. آنگاه پول‌ها را برداشتند و رو به فرار نهادند.

بیچاره قاطر، فخرفروشی و خوشحالی چند دقیقه بیشتر را فراموش کرد می‌نالید و می‌گفت: هرگز خیال نمی‌کردم دچار این بدبختی بشوم. هم بارم را ببرند و هم خودم را چوب بزنند، آن‌ها به تو کاری نداشتند و فقط زورشان به من می‌رسید!

دوستش گفت: معلوم است. بزرگی دردسر هم دارد و پولداری، دزد را به‌سوی پول می‌کشد! اگر مانند من بارت کاه و یونجه بود دزد با تو کاری نداشت:

 چو من گر کاه بر تو بار کردند
دگر دزدان به گرد تو نگردند!

هرکس بالا می‌نشیند و کار بزرگ و چشمگیر دارد باید همیشه در ترس‌ولرز باشد مبادا او را پائین بکشند یا کار بزرگش را از او بگیرند:

خطر دارد همی بالانشینی
چو من پائین نشین تا غم نبینی

__________

بزرگی رُفت و ریز دارد: یک مثل فارسی (شیرازی) به این معنی که بزرگ بودن، هزینه دارد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *