قصه‌های-ازوپ-چوپان-دروغ‌گو

قصه‌های ازوپ: چوپان دروغ‌گو || شایعه، پس از مدتی تکراری می‌شود

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

چوپان دروغ‌گو

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

شبانی، شیفتۀ سربه‌سر دیگران گذاشتن بود. او گوسفندانش را به کمی دورتر از روستا می‌برد و بعد فریاد می‌کشید که گرگ‌ها به گله‌اش حمله کرده‌اند و از روستاییان کمک می‌خواست. روستاییان دو، سه بار احساس خطر کردند و برای کمک به سویش دویدند؛ اما هر بار درحالی‌که با خنده‌های چوپان روبه‌رو می‌شدند، به سر کارهایشان بازگشتند.

سرانجام یک روز گرگ‌ها واقعاً به گلۀ چوپان حمله کردند. چوپان دوباره با فریاد از همسایگان خود کمک خواست؛ اما آن‌ها که تصور می‌کردند چوپان طبق معمول آن‌ها را دست انداخته است، اعتنایی به فریادهای او نگردند و به یاری‌اش نرفتند. بدین ترتیب شبان، تمام گوسفندان خود را از دست داد.

شایعه‌پراکن با پخش شایعه‌ها و هشدارهای نادرست، هیچ‌چیز به دست نمی‌آورد. او با این کارِ خود، فقط موجب بی‌اعتنایی مردم می‌شود و بدین ترتیب حتی به هنگام بیان حقیقت هم کسی حرف‌هایش را باور نمی‌کند.

(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *