قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
حریف شیر
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
پشهای به شیری گفت: «من از تو نمیترسم. از تو کاری برنمیآید که از من برنیاید. اگر جز این است بگو. شاید فکر کنی میتوانی چنگالهایت را به کار بیندازی یا با دندانهایت گاز بگیری؟ ولی اینکه کار مهمی نیست. هر زنی که با شوهرش دعوایش میشود این کار را میکند. من از تو بسیار قویترم و اگر مایل باشی حاضرم با تو بجنگم.»
سپس همچنان که رجزخوانی میکرد به شیر حملهور شد و مشغول نیش زدن جاهای بیموی صورت او، ازجمله اطراف بینیاش، شد. شیر برای مقابله با پشه آنقدر صورت خود را چنگ کشید تا سرانجام خونینومالین تسلیم شد. پشه کمی دیگر هم رجزخوانی کرد و بعد پرید و از پیش شیر رفت؛ اما طولی نکشید که به درون تارهای عنکبوتی گرفتار شد. هنگامیکه عنکبوت آرامآرام پشه را میبلعید، پشه به بازیِ سرنوشت که او را در نبرد با قویترین جانوران پیروز و در نبرد با موجود بیارزشی چون عنکبوت مغلوب کرده بود، میگریست.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)