افسانه-هاي-ازوپ-به-هيچ‌کس-ب

قصه‌های ازوپ: به هیچ‌کس به دیدۀ حقارت نگاه نکن || حریف را دست‌کم نگیر!

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

به هیچ‌کس به دیدۀ حقارت نگاه نکن

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

خرگوشی از دست عقابی می‌گریخت و به جستجوی کمک به هر سو نگاه می‌کرد. بااین‌همه، تنها موجودی که دید، سوسکی بیابانی بود. خرگوش به‌ناچار از سوسک تقاضای کمک کرد. سوسک او را به شجاعت و پایداری دعوت کرد و به‌محض دیدن عقاب از او خواست تا به کسی که از او یاری خواسته و تحت حمایت او قرار گرفته، کاری نداشته باشد؛ اما عقاب به موجودی چنان کوچک توجهی نکرد و در برابر چشمان او خرگوش را بلعید. سوسک، کینۀ عقاب را به دل گرفت و سعی کرد آشیانۀ او را پیدا کند. ازآن‌پس هر وقت عقاب در آشیانه‌اش تخم می‌گذاشت، سوسک خود را به آشیانه می‌رساند و تخم‌ها را به بیرون می‌غلتاند تا به زمین بیفتند و بشکنند.

سرانجام عقاب که هر چه جای آشیانه‌اش را عوض می‌کرد، نمی‌توانست از شکستن تخم‌هایش جلوگیری کند، به زئوس پناه برد و از او خواست تا به او -به پرندۀ مقدس و محترم خود- جای امنی بدهد. زئوس به عقاب اجازه داد تا در دامن او تخم‌گذاری کند، اما سوسک ماجرا را دید، از مقداری سرگین گلوله‌ای ساخت، به بالای سر زئوس پرید و آن را به داخل دامن زئوس رها کرد. زئوس بدون آنکه به عاقبت کارش بیندیشد، از جا برخاست تا با تکان دادن دامنش گلولۀ سرگین را بیرون بیندازد اما تخم‌های عقاب هم از دامنش به زمین افتادند و شکستند. می‌گویند از آن روز به بعد، عقاب‌ها در فصلی که سوسک‌ها فراوان باشند، تخم‌گذاری نمی‌کنند.

این حکایت هشدار می‌دهد که هرگز کسی را حقیر نشمارید و همیشه به خاطر بسپارید که حتی ضعیف‌ترین افراد هم می‌توانند روزی، راهی برای تلافی بیابند.

(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *