قصه‌های-ازوپ-بزدلِ-لاف‌زن

قصه‌های ازوپ: بزدلِ لاف‌زن || شجاعت به مقاومت است، نه لاف و گزاف

قصه‌ها و افسانه‌های آموزنده ازوپ یونانی

بزدلِ لاف‌زن

نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی

جداکننده متنz

به نام خدا

دو سرباز به راهزنی برخوردند. یکی از سربازها از ترس گریخت؛ اما دیگری در کمال شجاعت ایستاد و از خود دفاع کرد. وقتی راهزن نابکار مغلوب شد، سرباز فراری برگشت، شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و گفت: «بگذار تا من به حساب این پست‌فطرت برسم. الآن نشانش می‌دهم با کی طرف است.»

سربازی که راهزن را شکست داده بود، گفت: «کاش این حرف را قبلاً زده بودی. در آن صورت چون تصور می‌کردم حقیقت را می‌گویی، حتی همین کلمه‌ها هم به من نیرو و اعتمادبه‌نفس بیشتر می‌داد. اکنون شمشیرت را غلاف کن و زبان به دهان بگیر. چراکه دیگر از این مرد کاری ساخته نیست؛ اما اگر می‌خواهی لاف بزنی، برای آن‌هایی بزن که تو را نمی‌شناسند. من با چشم‌های خودم فرار برق‌آسای تو را دیدم و هیچ‌گونه اعتمادی به شجاعت تو ندارم.»

این حکایت، کسانی را به تمسخر می‌گیرد که وقتی اوضاع روبه‌راه است، دَم از شجاعت می‌زنند؛ اما به‌محض احساس خطر، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند.

(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *