قصهها و افسانههای آموزنده ازوپ یونانی
بازی سرنوشت
نگارش: اس اِی هندفورد / ترجمه: حسین ابراهیمی
به نام خدا
گوزن نری تشنه به چشمهای رسید و پس از رفع تشنگی متوجه تصویر خود در آب شد. گوزن با دیدن شاخهای بزرگ و باشکوه خود احساس غرور کرد؛ اما همینکه چشمش به پاهای کشیده و ظاهر ضعیف خود افتاد، دلش گرفت. گوزن در این فکر و خیال بود که شیری از دور ظاهر شد و سر در پی او گذاشت. ازآنجاکه قدرت شیر در دلوجرئت و قدرت گوزن در دست و پای او نهفته است، گوزن پا به فرار گذاشت و بهسرعت و سادگی از شیر فاصله گرفت. تا زمانی که فضای باز در برابر آنها بود، گوزن فاصلۀ خود را بهخوبی حفظ میکرد؛ اما همینکه به جنگل رسیدند، شاخهای او در شاخۀ درختی گیر کرد و شیر خود را به او رساند. گوزن در همان حالی که شیر آمادۀ دریدن او بود، با خود گفت: «افسوس! پاهایی که فکر میکردم نقطهضعف من هستند، سبب نجات و شاخهایی که فکر میکردم مایۀ غرور من هستند، موجب هلاکم شدند.»
به هنگام خطر بارها دیدهایم کسانی که در وفاداریشان تردید داشتهایم، به فریاد ما رسیدهاند؛ ولی کسانی که در وفاداریشان تردید نداشتیم، به ما پشت کردهاند.
(این نوشته در تاریخ 20 فوریه 2022 بروزرسانی شد.)